فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تناسخ ایکس فانتزی

قسمت: 20

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
پارت 20 آزمون 
 ٫٫چه امتحانی ؟ 
هیروشی+  بله باید امتحان بدی امتحان توهم اینه که باید به سه تا سوال من درست جواب بدی اگه تونستی جواب بدی بهت آموزش تیراندازی میدم اما اگه جواب ندی خب
٫٫من چیکار باید بکنم؟
هیروشی + بعد از شکست تو معلوم می کنیم هرچند قراره شکست بخوری
هه مگه خوابشو ببینی 
هیروشی یکم مکث کرد بعدش یک بشکن زد و ناگهان
محیط خانه کاملاً تغییر کرد محیطی شبیه خانه های ژاپنی با زیراندازی زیر پا برای نشستن و چند شمع برای روشن کردن محیط داخل خانه و در کنارش من و او کیمونو لباس مردانه ژاپنی پوشیده بودیم
«....»
هیروشی اشاره کرد بشینیم
آدم از تغییر یهویی  دکوراسیون داخلی خانه از یک خانه نمناک و قدیمی  به یک خانه زیبا تعجب میکرد البته از هیروشی هم همین انتظار رو میشد داشت چون او یک روح بود و خود ارواح علاوه بر ماوراء الطبیعه بودن قدرتهای خارق العاده ای هم دارند
....
 هیروشی: خب سوال اول
چه چیزی باعث میشه که یک نفر برای خانواده اش سخت کار کند تا زندگی بهتری داشته باشند و حتی باعث میشه خانواده اش رو براش  بفروشه و اون چیز ممکن است برای خانواده اش سود و زیان داشته باشه؟
 هه هه چقدر آسون
٫٫ این ثروت است که باعث  تلاش انسان است این ثروت است که باعث میشه  خانواده شما زندگی بی دغدغه ای داشته باشند و این واقعیت  اگه ثروت نداشته باشی باعث میشه  خانواده ات   همیشه در رنج عذاب  باشند باعث میشه  که خانواده ت  ازمسیر درست  زندگی منحرف بشن  و در مسیر  انحراف بیفتن که بده است و فقیر بودن باعث میشه  خانواده ات  همیشه بیمار باشن و حتی خودشون روبرای پول بفروشن و این باعث میشه که برای ثروت برای خانواده ات تلاش کنی و همین باعث میشه خانواده خودتو برای پول بفروشی 
هیروشی :چطوری؟
خب، قبلاً هم در کتاب اشاره شده بود خود نویسنده پاسخ سوال های هیروشی رو در افکار خود هیروشی برای جنگ نشان داده بود اینکه افکار خود هیروشی پاسخ سوال های  خودشه
هیروشی+ باشه اما سوال بعدی اون چیه که وجودش برای انسان خوشبختی و برای انسان ضرر به همراه داره؟ 
٫٫ ثروت و شهرت چون هر دوی اینها باعث میشن مردم بهت با  چشم خوبی نگاه کنن و زندگی خوبی داشته باشی و هیچکس بهت نگاه تحقیر آمیز نکنه اما همین ثروت و شهرت باعث میشه مردم به خاطر کارهات قضاوتت کنن و با دید بدی بهت نگاه کنن و این باعث میشه به مردم به چشم حقارت نگاه کنی 
هیروشی: از کجا جواب سوال ها رو می دی ؟اما خب دیگه این رو نمی تونی 
هیروشی: اون  چیه  که هرگز بر نمی گرده و تا پایان عمر همیشه برای انسان مایه حسرت و پشیمانی هست  ؟
٫٫گذشت عمر عزیزم  چه خانواده و چه عزیزان وقتی رفتن عزیزی رو  میبینی همیشه حسرت گذشته رو میخوری و نگران مرگ یک نفر دیگه هستی   و همیشه حسرت این رو  میخوری که زمان هیچوقت به جلو نمی ره  و به گذشته بر نمی گرده و این حسرت همیشه تا آخر هست و این گذر عمر مرگ برای همه خودت خانواده ات هست 
هیروشی:  این قابل قبول نیست تو همه سوالات رو بلد بودی 
٫٫ چی ؟ 
هیروشی : خب این قابل قبول نیست و باید به امتحان دیگه بدی
٫٫ یک امتحان دیگه!؟ من جواب همه سوالات تو رو دادم 
 هیروشی : خب من کسی رو مجبور به یادگیری نمی کنم اگه علاقه ای نداری می تونی بری 
من : "...."
چه آدم نامردی الکی که نبود مانئول توژه باهاش بد برخورد کرد 
٫٫باشه اما قبلش یه شرطی هست که باید انجام بشه 
هیروشی + من معلمم من  میخوام بهت درس بدم من دارم  امتحان میگیرم تو برای من شرط میذاری!؟
٫٫ تو میخوای از من امتحان بگیری من که هیچکس رو مجبور نکردم ازم امتحان بگیره اونوقت تو می تونی امتحان رو نادیده بگیری و به من درس بدی؟
هیروشی + خب چی بگم شرط خودتو بگو 

٫٫ تو در تیراندازی ماهری و قطعاً اگر مسابقه تیراندازی داشته باشيم، من معلومه می بازم   و از یک  طرف دیگه چون به جوانمردی اعتقاد دارم و در مهارتهای شمشیرزنی از تو بهترم و تو حتما  می بازی پس مسابقه ای عادلانه و منصفانه انجام می دیم که در اون احتمال موفقیت هردومون بالا باشه چطوره؟
هیروشی + هوم چه مسابقه ای ؟ 
٫٫ مسابقه مشت زنی 
هیروشی:  با اینکه به مسابقه تیراندازی اعتقاد دارم اما چون .... اخلاق جالبی داری و من جوانمردی رو دوست دارم باشه اشکالی نداره مسابقه مشت زنی رو انجام می دیم 
....
خب بهم احترام قبل مبارزه گذاشتیم 
قائده این بود هرکسی اعلام تسلیم شدن می کرد شکست خورده بود 
بعد از اینکه هیروشی با استفاده از قدرتش شمع ها رو خاموش کرد یعنی مبارزه شروع شده بود 
هیروشی حمله رو  شروع کرد و من دفاع کردم اون چند ضربه دیگه  زد و من دفاع کردم   تا اینکه با یک دست مشت هاش رو   بلاک کردم و اولین مشت رو زدم اما اون  سرش رو کج کرد  و دست من روی شانه اش موند
سریع برگشتم عقب و این بار دورش زدم و خواستم از پشت بهش حمله کنم که دستمو خوند و مستقیم اومد سمتم 
هیروشی دوباره به من حمله کرد و این بار مشتش به صورتم خورد و باعث شد روی زمین بیفتم 
نمیدونم  چقدر از دعوای ما  گذشته بود اما هر دوی ما کاملاً زخمی بودیم و از خستگی و نفس نفس زدن روی زمین نشسته بودیم صورتهایمان خونی بود بدنهایمان پر از کبودی بود اما با این وجود دوباره سعی کردم حمله کنم این بار ... هیروشی
.... دستش رو بالا برد و گفت: 
هی هی تو بردی منو خیلی خسته کردی ،باشه بهت یاد میدم ... فقط دعوا رو ادامه نده
... هوراااا
در نهایت تصمیم گرفتم از فردا برم تیراندازی رو یاد بگیرم چون خیلی خسته بودیم و از فردا یاد میگیرم
پایان پارت ۲۰


کتاب‌های تصادفی