تناسخ ایکس فانتزی
قسمت: 21
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
پارت 21 مهارت جدید
بالاخره رسیدم
در رو باز کردم و دیدم که فضای داخلی خونه به دکوراسیون قبلی خود یعنی قبل ورود هیروشی یعنی خراب قدیمی برگشته بود
٫٫استاد هیروشی من اومدم
خبری نشد دوباره شروع کردم به صدا زدن
٫٫ استاد بزرگ هیروشی
بالاخره ظاهر شد
هیروشی: پس اومدی ببینم با خودت کمان آوردی؟
٫٫بله و کمان رو بهش دادن
کمان رو به هیروشی دادم و هیروشی کمان رو در تمامی زوایا بررسی کرد و چند کار دیگر هم انجام داد
هیروشی +کمانت بدرد نمی خوره
٫٫برای چی!؟
هیروشی: خب اولاً وزن كمانت باید مناسب خودت باشه مناسب سن و قدرتت دوما عرض و طول کمان باید با عرض و طول دستت هماهنگ باشه سوما این کمان نمیتونه نیروی زیادی رو تحمل کنه، بنابراین برای مسافتهای طولانی به درد نمیخوره و تاب زیادی هم نداره برای همین بدرد نمی خوره
«....» لعنتی من براش چهار سکه طلا پول دادم
هیروشی :حالا نمیخواد ناراحت بشی برای تو فعلا خوبه تو که چیزی زیاد بلد نیستی حالا شروع میکنیم و قبل از شروع از این به بعد به من میگی استاد بزرگ مایتو فهمیدی؟
٫٫ بله استاد بزرگ مایتو فهمیدم میشه الان شروع کنیم؟
هیروشی ساکت شد یک بشکن زد و محوطه داخل خونه رو شبیه یک چمنزار بزرگ کرد و چند تیر در دستش احضار کرد و اون ها رو نگه داشت
هیروشی:خب وقتی تونستی زهه کمان( نخ یا نگه دارنده تیر) رو بکشی این تیرها رو بهت میدم حالا سعی کن زهه کمان رو بکشی
من این کار رو کردم و زه کمان رو به راحتی کشیدم
هیروشی : چطور زه کمان رو کشیدی!؟ من دفعه اول نتونستم تو چطور چطوری؟
٫٫ خب راستش ...
در واقع توی زندگی قبلیم پدر بزرگم شکارچی بود که علاوه بر تفنگ کمان هم داشت و من از بچگی عاشق کمان بودم بخاطر همین کمان پدربزرگم رو بر می داشتم و زهه اون رو می کشیدم
سرم رو ت*** دادم
٫٫ راستش رو بخواین استاد مایتو من قبل اومدن اینقدر شوق داشتم می خواستم سریعتر یاد بگیرم برای همین کمان رو کشیدم یعنی پدربزرگ یعنی زهه کمان رو
هیروشی با شک به من نگاه میکرد و فکر نمیکردم حرفم رو باور کنه
... هیروشی: قانع نشدم ولی خب
یکی از تیرها رو به من داد و گفت امتحانش کنم
کمان رو کج کردم زهه هم کشیدم و خواستم تیر رو پرتاب کنم که
هیروشی : داری چیکار میکنی ابله؟
برگشتم و هیروشی یکی محکم زد پشت گردنم
٫٫ من خب برای چی می زنید ؟
هیروشی :کدوم احمقی کمان رو اینجوری استفاده می کنه ؟
٫٫ چطور؟
هیروشی : احمق کمان رو کج دستت گرفتی و زهه رو می کشی و می خوای تیر پرت کنی خب ابله قبل پرت کردن تیر کمان نابود می کنی و خودت آسیب می بینی
"...."
خب این کار رو برای باحال بودن انجام دادم چون خیلی از داستانها و فیلمها این کار رو میکردند و موقع کشیدن و پرتاب تیر کمان رو کج می کرند
هیروشی :احمق وقتی توی میدون جنگ ایستادی دشمن بهت فرصت درست کردن حالت تیر اندازی بهت نمی ده سریع حمله می کنه و نباید کمانت رو کج کنی ولش کن آلان درستش می کنم
اومد و دستم رو گرفت کمان رو صاف کرد دو انگشت وسط دست راستم و انگشت اشاره رو زیر تیر و کمان در دستم گذاشت گفت دوباره امتحان کنم
.زهه کمان رو کشیدم تا تیری پرت بشه
تیر بیرون آمد پرت نشد
«...»
ههههه خنده ی هیروشی
هیروشی :میدونستم ممکنه اینطوری بشه فقط میخواستم عكس العملت رو وقتی کارت خراب شد رو ببینم
٫٫ #@@${$}( فحش )
هیروشی: خب بذار الان بهت بگم چکار کنی
و با راهنمایی دوباره هیروشی تیر پرتاب شد
اما تیر چند متر جلوتر پرتاب شد چند بار دیگه امتحان کردم و بالاخره درست پرتاب شد
..... عصر
چرا تمام نمیشه ؟
گفته بود که با چوب گردو بسازم نخش و با نخ ابریشم که چند مشکل وجود داشت آلان دیوار سوم بودیم با اینکه زمان خیلی جلو بود توی قرون وسطا بودیم پس درخت گردویی وجود نداشت اما خوشبختانه کلیسا به کمکم اومد و برای من چوب گردو فرستاد و نخ ابریشم هم که خودم گرفتم
و مشکل دیگه بلد نبودم هرکاری می کردم با دستم زخم می شد یا نمی شد
.تصمیم گرفتم برم پیش هیروشی و مشکل رو بهش بگم
هیروشی: چی شد برگشتی؟
٫٫ استاد من خب مشکل داشتم و نتونستم بسازم نمی دونم چطوری
هیروشی: احمق من بهت گفتم که این کار رو با آرامش و ظرافت انجام بدی نه در حالی که عصبانی هستی باید آرامش داشته باشی و با فکر راحت اینکارو انجام بدی
بعد از کلی سختی مشقت بالاخره کمان ساخته شد
پایان پارت 21
بالاخره رسیدم
در رو باز کردم و دیدم که فضای داخلی خونه به دکوراسیون قبلی خود یعنی قبل ورود هیروشی یعنی خراب قدیمی برگشته بود
٫٫استاد هیروشی من اومدم
خبری نشد دوباره شروع کردم به صدا زدن
٫٫ استاد بزرگ هیروشی
بالاخره ظاهر شد
هیروشی: پس اومدی ببینم با خودت کمان آوردی؟
٫٫بله و کمان رو بهش دادن
کمان رو به هیروشی دادم و هیروشی کمان رو در تمامی زوایا بررسی کرد و چند کار دیگر هم انجام داد
هیروشی +کمانت بدرد نمی خوره
٫٫برای چی!؟
هیروشی: خب اولاً وزن كمانت باید مناسب خودت باشه مناسب سن و قدرتت دوما عرض و طول کمان باید با عرض و طول دستت هماهنگ باشه سوما این کمان نمیتونه نیروی زیادی رو تحمل کنه، بنابراین برای مسافتهای طولانی به درد نمیخوره و تاب زیادی هم نداره برای همین بدرد نمی خوره
«....» لعنتی من براش چهار سکه طلا پول دادم
هیروشی :حالا نمیخواد ناراحت بشی برای تو فعلا خوبه تو که چیزی زیاد بلد نیستی حالا شروع میکنیم و قبل از شروع از این به بعد به من میگی استاد بزرگ مایتو فهمیدی؟
٫٫ بله استاد بزرگ مایتو فهمیدم میشه الان شروع کنیم؟
هیروشی ساکت شد یک بشکن زد و محوطه داخل خونه رو شبیه یک چمنزار بزرگ کرد و چند تیر در دستش احضار کرد و اون ها رو نگه داشت
هیروشی:خب وقتی تونستی زهه کمان( نخ یا نگه دارنده تیر) رو بکشی این تیرها رو بهت میدم حالا سعی کن زهه کمان رو بکشی
من این کار رو کردم و زه کمان رو به راحتی کشیدم
هیروشی : چطور زه کمان رو کشیدی!؟ من دفعه اول نتونستم تو چطور چطوری؟
٫٫ خب راستش ...
در واقع توی زندگی قبلیم پدر بزرگم شکارچی بود که علاوه بر تفنگ کمان هم داشت و من از بچگی عاشق کمان بودم بخاطر همین کمان پدربزرگم رو بر می داشتم و زهه اون رو می کشیدم
سرم رو ت*** دادم
٫٫ راستش رو بخواین استاد مایتو من قبل اومدن اینقدر شوق داشتم می خواستم سریعتر یاد بگیرم برای همین کمان رو کشیدم یعنی پدربزرگ یعنی زهه کمان رو
هیروشی با شک به من نگاه میکرد و فکر نمیکردم حرفم رو باور کنه
... هیروشی: قانع نشدم ولی خب
یکی از تیرها رو به من داد و گفت امتحانش کنم
کمان رو کج کردم زهه هم کشیدم و خواستم تیر رو پرتاب کنم که
هیروشی : داری چیکار میکنی ابله؟
برگشتم و هیروشی یکی محکم زد پشت گردنم
٫٫ من خب برای چی می زنید ؟
هیروشی :کدوم احمقی کمان رو اینجوری استفاده می کنه ؟
٫٫ چطور؟
هیروشی : احمق کمان رو کج دستت گرفتی و زهه رو می کشی و می خوای تیر پرت کنی خب ابله قبل پرت کردن تیر کمان نابود می کنی و خودت آسیب می بینی
"...."
خب این کار رو برای باحال بودن انجام دادم چون خیلی از داستانها و فیلمها این کار رو میکردند و موقع کشیدن و پرتاب تیر کمان رو کج می کرند
هیروشی :احمق وقتی توی میدون جنگ ایستادی دشمن بهت فرصت درست کردن حالت تیر اندازی بهت نمی ده سریع حمله می کنه و نباید کمانت رو کج کنی ولش کن آلان درستش می کنم
اومد و دستم رو گرفت کمان رو صاف کرد دو انگشت وسط دست راستم و انگشت اشاره رو زیر تیر و کمان در دستم گذاشت گفت دوباره امتحان کنم
.زهه کمان رو کشیدم تا تیری پرت بشه
تیر بیرون آمد پرت نشد
«...»
ههههه خنده ی هیروشی
هیروشی :میدونستم ممکنه اینطوری بشه فقط میخواستم عكس العملت رو وقتی کارت خراب شد رو ببینم
٫٫ #@@${$}( فحش )
هیروشی: خب بذار الان بهت بگم چکار کنی
و با راهنمایی دوباره هیروشی تیر پرتاب شد
اما تیر چند متر جلوتر پرتاب شد چند بار دیگه امتحان کردم و بالاخره درست پرتاب شد
..... عصر
چرا تمام نمیشه ؟
گفته بود که با چوب گردو بسازم نخش و با نخ ابریشم که چند مشکل وجود داشت آلان دیوار سوم بودیم با اینکه زمان خیلی جلو بود توی قرون وسطا بودیم پس درخت گردویی وجود نداشت اما خوشبختانه کلیسا به کمکم اومد و برای من چوب گردو فرستاد و نخ ابریشم هم که خودم گرفتم
و مشکل دیگه بلد نبودم هرکاری می کردم با دستم زخم می شد یا نمی شد
.تصمیم گرفتم برم پیش هیروشی و مشکل رو بهش بگم
هیروشی: چی شد برگشتی؟
٫٫ استاد من خب مشکل داشتم و نتونستم بسازم نمی دونم چطوری
هیروشی: احمق من بهت گفتم که این کار رو با آرامش و ظرافت انجام بدی نه در حالی که عصبانی هستی باید آرامش داشته باشی و با فکر راحت اینکارو انجام بدی
بعد از کلی سختی مشقت بالاخره کمان ساخته شد
پایان پارت 21
کتابهای تصادفی
