تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 1249
فصل 1249 1249. خاطرات
جون قبل از اینکه آهی بکشد، گفت: «ما همیشه میدونستیم که مسیرهامون در نهایت از هم جدا میشن و تنها جایی که میتونیم واقعاً با هم باشیم، تو قلههاست.»
نوآ و جون در یکی از اتاقهای بعد جداکننده بودند. او به آنجا پرواز کرده بود و نقشه خود را برای معشوقهاش تعریف کرده بود، اما پاسخ او باعث ایجاد حس تلخی در نوآ شد.
تهذیب کنندگان عمر طولانی داشتند و این به آنها فرصتهای زیادی برای ایجاد روابط عمیق میداد. با این حال، این سفر آنها را مجبور به تنها ماندن میکرد.
بُعد فردی چیزی نبود که بتوان آن را با دیگران پرورش داد.
برخی آن را نفرین میدانستند، اما فقط کسانی که مایل به دست کشیدن از همه چیز هستند میتوانند امیدوار باشند که به درجات بالاتر برسند. موارد بسیار کمی وجود داشت که هر دو نفر بدون غفلت از تمرین زندگی خود را با هم بگذرانند.
نوآ به شیطان رویا پرداز و شیطان پرنده فکر کرد، آنها از معدود استثناهایی بودند که برای رسیدن به وضعیت فعلی خود مجبور شدند از طریق موانع تند و تیز زیادی عبور کنند و زنده بمانند.
هنوز خطرات سرزمینهای جاودانه تمام نشده بود اما نوآ باور داشت که این دو میتوانند جان سالم به در ببرند و حتی در موقعیتهای سخت هم، از هم جدا نخواهند شد. آنها قبلاً ثابت کرده بودند که میتوانند سختترین موانع را پشت سر بگذارند.
رابطه نوآ و جون فرق داشت. سفر تهذیب آنها به اندازهای مهم بود که اجازه نمیداد احساساتشان را در مسیرشان دخالت دهند.
حتی با وجود دوست داشتن یکدیگر اولویت آنها ادامه سفرشان بود.
این زوج موفق شده بودند برای مدت طولانی با هم باشند، زیرا خصوصیات آنها در چند زمینه مشترک بود، اما آنها به دنبال چیزهای مختلف بودند، که اغلب آنها را از هم جدا میکرد.
وضعیت کنونی جهان نیز متفاوت نبود. نوآ بهتر از هر کس دیگری جون را میشناخت و میدانست که جانوران جادویی به زودی او را خسته خواهند کرد.
ارتش مارهای ابدی میتوانست تا حدی میدان جنگ بیپایانی را که او آرزوی آن را داشت را برایش فراهم کنند، اما در نهایت از رویارویی با دشمنان همیشگی خسته میشد.
دلیل اینکه نوآ موفق شده بود موجودی بسیار قویتر از خودش را بکشد چیزی بود که ...
کتابهای تصادفی

