تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 1393
فصل 1393: خیره کننده
نوآ و شیطان آسمانی برای ماهها تیم دورگهها را دنبال کردند، از مناطق بیشماری گذشتند و قبل از رسیدن به چیزی شبیه به یک شهر، شاهد محیطهای زیادی بودند.
ایان با هوشیاری خود به این دو نفر گفت: «هنوز نه. این یکی، از نیروهای اصلی ماست. اما شهر جایی تو عمق سرزمینهای بیرونیه.»
پس از دریافت پیام، اردوگاه عظیمی در دیدگان نوآ ظاهر شد؛ کلمه اردوگاه برای بیان آن مناسبتر بود؛ زیرا میخواستند از شهرهای انسانها تقلید کرده باشند، اما از شهر فقط یکجا نشینی را میدانستند، به طوری که انبوهی از دورگهها رتبه هفتم در چادرها ساکن شده بودند.
نوآ با پرواز بر فراز اردوگاه، متوجه گوناگونی مغازههای موجود در آن شد، که علاوه بر انواع اجناس، نژادهای گوناگونی در اطراف آنها دیده میشد.
جمعیت کلی شهر کمتر از واگونا بود، اما همین تعداد هم قابل توجه بود چرا که همه شهروندان آن دورگه بودند.
همه آنها شکل انسانی نداشتند؛ تعدادی از آنها بدن جانوران جادویی داشتند و با شهروندان دیگر صحبت میکردند، حتی برخی از آنها از مغازهها اقلام خریداری میکردند. خاص بودن آن صحنه او را لال کرد، اما خیلی زود پذیرفت که چنین دیدگاهی در میان این ارتش کاملاً عادی است.
گروه متوقف نشد و به پرواز به سمت اردوگاه ادامه داد تا پس از خروج به عمق سرزمینهای بیرونی برسد.
ارتش مستقر در اردوگاه خیلی ضعیف بود ولی استقرار آن در نزدیکی قلمرو انسانی فقط یک دلیل داشت؛ آن هم این بود که اجازه ندهد هیچ کاوشگری به سرزمینهایی که متعلق به آنمها بود، نزدیک شود.
نوآ و شیطان الهی باید سالها پشت سر گروه ایان پرواز میکردند، تا به آن سرزمین میرسیدن، جایی که بادهای شدیدی در آن میوزید. در نهایت بعد از سالها، مجموعه ساختمانهای بلندی در دید آنها ظاهر شد، حتی قبل از دیدن شهروندان شهر، سر و صدای آنها به گوشهایشان رسید و خبر از یک شهر پرجمعیت میداد.
ایان با امواج ذهنی خود گفت: «این جا یِلْنبِل هستش، یکی از معدود شهرهای متحرک توی سرزمینهای جاویدان.»
یلنبل به هر چیزی شبیه بود جز یک شهر واقعی؛ بیشمار چادر اطراف آن را فرا گرفته بود، حتی سازههای بلند آن در هنگام وزش باد حرکت میکردند!
حرکت درست است، نه لغزش؛ دلیلش هم مواد سبک به کار رفته در آنها بود. حتی تعدادی گودال در زیر آنها ایجاد شده بود تا پایه ساختمانها در آن جا فرو برود، جدا از این هیچ خیابانی در شهر وجود نداشت که آن را تقسیم کند.
به نظر میرسید که ساختمانها که در زمین کاشته شدهاند تا اینکه ساخته شده باشند؛ پایه محکمی نداشتند و چیزی به نوآ میگفت که اگر به اندازه کافی زور بزند، میتواند آنها را بلند کند.
نوآ هنگام م...
کتابهای تصادفی
