فصل 1603: پاها - نتونستیم با سرها هیچ کاری کنیم. نوآ در حالی که شعله‌های آتش را به بیرون تف می‌کرد، با خود فکر کرد. شمشیر نفرین شده تلفات خود را بر سینه نوآ وارد کرده بود، اما ماده تاریک به سرعت تکه‌های پوست گم شده او را پوشاند. نتیجه آن حمله هیچ خبر مثبتی به همراه نداشت. تمام تیم نوآ بدون اینکه منجر به صدمات موثری شوند به شیر بالدار حمله کرده بودند. شکستن دو پا و زخمی کردن یکی از بال‌ها در برابر قدرت کلی مخلوق هیچی محسوب نمی‌شد. «چند تا نقطه ضعیف نزدیک پایه پاها و گردنش وجود داره!» پادشاه الباس بلافاصله پس از تبادل فریاد زد: «سرهاش محکم‌ترین قسمت‌ها اند، ولی اونا هم مراکز قدرت دارن. موجود رو تکه پاره کنید تا به اون نقاط برسید!» پادشاه الباس مسئولیت شناسایی ضعیف‌ترین نقاط شیر بالدار را به عهده گرفته بود. هیچ کس غیر از او متوجه ضعف در پاها نشده بود. نوآ و دیگران عمدتاً روی سرها تمرکز کرده بودند، اما حالا متوجه شده بودند که چرا موجود تحت تأثیر این حمله قرار نگرفته بود. «جلوی خودتو نگیر!» ویلفرد فریاد زد: «ضعیف‌ها میمیرن، ولی قوی‌ها زنده می‌مونن. جلو برو و بفهم که به کجا تعلق داری!» نوآ جایگاه خود در آن جنگ را می‌دانست. او یکی از قوی‌ترین دورگه‌های ارتش بود و موقعیتش به عنوان یک رهبر، او را مجبور به پرش در خطوط مقدم می‌کرد. هرم راه بازگشت به راه پله را هم بسته بود. ارتش یا می‌بایست شیر بالدار را شکست می‌داد، یا همانجا می‌مرد. نوآ تنها ارشدی نبود که به جلو پرید. ویلفرد، شیطان آسمانی، تئودورا، ایان، و جردن بدون هیچ فریاد جنگی، به او پیوستند. دورگه‌ها می‌بایست در خط مقدم قرار می‌گرفتند چون تنها موجوداتی بودند که می‌توانستند از دست شیر بالدار زنده بمانند. در مورد شیطان آسمانی هم، او بیشتر از این‌ها بی‌پروا بود که عقب باقی بماند. شیر بالدار جیغ بلندی کشید. فریادش امواج صوتی‌ای ایجاد کرد که سعی کردند حریفان او را هدف بگیرند اما پادشاه الباس ترتیب آن تهدید را داد. ساختارهایی که به سمت موجود فلزی شلیک شده بودند، فعال شده و قدرت‌ِشان را آشکار کردند. خطوط طلایی رنگی دور شیر بالدار روشن شده و بخشی از قدرتش را سرکوب کردند. آن‌ها نمی‌توانستند قدرت بدنی آن را کنترل کنند، اما می‌توانستند حملات صوتی و تکنیک‌های مشابه را متوقف نمایند. نوآ و دیگران در حالی که بهترین تکنیک‌های...