سیستم خوناشامی من
قسمت: 212
قسمت 212: رتبهداران خالص
لایلا وارد اتاق خودش شد و عصبی تر از همیشه بود. این زمان او را به یاد دورهای میانداخت که برای اولین بار به مدرسه پیوست. تمام احساسات عجیب و غریبش بازگشته بودند و باعث ایجاد یک احساس بیماری در وجودش میشدند.
او به شوخی با خود گفت: «اینطوری پیش بره فکر کنم تا آخر امروز ۵ کیلو وزن کم میکنم.»
هیچکس داخل اتاق نبود. هم اتاقیهای او شامل ارین و یک دختر دیگر میشدند که بیشتر اوقات هماتاقی دیگرشان بیرون بود و این برای لایلا محیط مناسبی را فراهم میکرد.
با این حال برای اطمینان حین انجام کار به درب اتاق زل زده بود. لوگان یکبار مچ او را گرفته بود و لایلا اصلا نحوهی این اتفاق را درک نمیکرد، به همین خاطر در تلاش بود تا بلکه بتواند احتمال لو رفتنش را از قبل هم کمتر کند.
آن همه سال تمرین برای مخفی ماندن و جلوگیری از لو رفتنش تنها به وسیلهی یک دانشآموز ساده دور انداخته شده بود. همین هم باعث شد تا لایلا به این فکر کند که شاید او برای این کارها ساخته نشده.
گوی سیاه زیر تختش را در دست گرفت و یک بار دیگر، نفس عمیقی کشید و قبل از ضربه زدن به بالای کره، خود را آماده کرد. یک حلقه آبی در بالای گوی شروع به تپش کرد تا اینکه در نهایت به یک رنگ آبی ثابت تبدیل شد که نشان دهنده اتصال یافتن آن بود.
صدایی از داخل کره پرسید: «مامور 45 به مامور 83 وصل شد. امروز روز گزارش دادن نیست پس مشکلی بهوجود اومده؟»
لایلا گفت: « میخوام یک گزارش ویژه تهیه کنم، لطفاً من رو به مامور شماره 5 وصل کنید.»
«مامورین تنها خیلی سرشون شلوغه، میتونی گزارش رو به من منتقل کنی تا پیامت رو در زمان مناسب بهشون منتقل کنم.»
اما لایلا دوباره با قاطعیت گفت: «دوباره حرفم رو تکرار میکنم. لطفا اجازه بده تا با مامور شماره 5 صحبت کنم. این یه درخواست از طرف یه مامور نیست، از طرف دخترشه.»
مکث مختصری بین مکالمهی آن دو برای لحظهای بهوجود آمد تا اینکه در نهایت مامور پاسخ داد: «بذار ببینم خودش چی میگه.»
لایلا منتظر ماند تا مامور رفت و با مادرش تماس بگیرد.
در سازمان آنها، شمارههای خاصی برای ارتباط با هر ماموری وجود داشت. سیستم اعداد را میشد به چهار دسته مختلف تقسیم کرد. اولین گروه شا...
کتابهای تصادفی

