سیستم خوناشامی من
قسمت: 437
چپتر 437: تونلهای متصل
کوئین با دنبال کردن ارتباطش با پیتر به آسانی به قلعه رسید. حتی زمانی که در جنگل تا آنجا حرکت میکرد هیچ مشکلی برایش پیش نیامد. یک نفر هم جلوی او را نگرفت حتی زمانی که ماسک پوشیده بود. زمان دستگیری، پیتر خودش را کوئین جا زده بود، پس ممکن بود بعضیها او را بشناسند. همینطور که در شهر حرکت میکرد، حتی یک خوناشام هم با او کاری نداشت.
او میخواست بیشتر در شهر گشت و گذار کند و سبک زندگی خوناشامها را ببیند، ولی ارتباطش با پیتر هی قطع و وصل میشد و ممکن بود هر لحظه به طور کامل قطع شود. با حس کردن ارتباط عجیبی که هی قطع و وصل میشد، کوئین نگران بود که ممکنه که حتی اتفاق بدتری افتاده باشد و پیتر مرده باشد. به همین خاطر کوئین به جای گشتن و گذار در شهر خوناشام، تصمیم گرفت سریع به سمت پیتر برود.
انرژی عجیب از قلعه سیزدهم میآمد که در سمت راست مستقر بود. تمام قلعهها شهر را به صورت نیم دایرهای احاطه کرده بودند و قلعه سیزدهم در انتهای آن قرار داشت. بیشتر شهر به راحتی قابل عبور بود، اما بعد او متوجه شد که دیوار عجیبی بین منطقه قلعه و شهر وجود دارد. یک نوع دروازه خاص.
این دروازه بین آنهایی که مستقیماً برای خانوادهها کار میکردن و آنهایی که ارتباط کاملاً مستقمی نداشتند را جدا میکرد. کوئین با دقت به دروازه نگاه کرد، متوجه شد که نگهبانانی در این بخشها مستقر هستند و به نظر میرسد که خون آشامهایی که وارد و خارج میشوند باید چیزی را برای ورود نشان دهند.
در حالی که به این فکر میکرد که چه کاری باید انجام دهد، سیستم تصمیم گرفت که به او راهنمایی کند.
سیستم گفت: «هرچی بیشتر دور شهر میگردیم، بیشتر یادم میاد که اینجا دقیقا همون الگوی جایی که قبلاً زندگی میکردم رو داره. نمیدونم تمام این سازهها رو دوباره ساختن یا اینکه تونستن یه جوری از اون سیاره به این سیاره منتقلش کنن.»
در ابتدا، کوئین کاملاً متوجه نشد که چرا سیستم ناگهان در مورد گذشته حرف میزند آن هم در حالی که او به شدت در تلاش بود راهی برای ورود پیدا کند، اما همچنان که به صحبت ادامه میداد، متوجه شد که این فقط حرف الکی نمیزد و نقشهای داشت.
«خب، اگه اینجا دقیقا مثل قبلنا باشه، پس فکر کنم راه رفتن به قلعه سیزدهم رو بلد باشم.»
سیستم توانست، کوئین را به مکانی عجیب هدایت کند. به قعله سیزدهم نزدیک شده بودند، اما از دیواری که برای جد...
کتابهای تصادفی

