فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

سیستم خوناشامی من

قسمت: 681

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل۶۸۱: شکارگاه‌ مخوف

تماشای زرنگ‌بازی‌های بی‌ثمر پاراسایت‌ها، لبخند طعنه‌آمیزی روی لبان کوئین نشانده بود.
-"پس نقشه‌ی بزرگی که چیدین همینه؟ می‌خواین این‌جوری تلافی باختتون رو سرمون دربیارین؟"
از دیدگاه وسیع‌تر، این جناح بی‌ارزش به نظر می‌رسید. وقتی این‌قدر به مسائل سطحی اهمیت می‌دادند، کوئین مطمئن بود که آن‌ها، هرگز تهدید جدی نخواهند شد.
در یک شکار تیمی بین اعضای جناح، دزدیدن ضربه نهایی معمولاً مسئله‌ای نبود، چرا که کریستال‌ها در نهایت نصیب کل جناح می‌شدند. البته اگر کسی دنبال پول بود یا قصد داشت رتبه‌اش را ارتقا دهد، این موضوع اهمیت پیدا می‌کرد. با این­حال، این یک شکار مشترک بین دو جناح بود؛ که شرایط را متفاوت می‌کرد.
دزدیدن ضربه نهایی هیچ اهمیتی برای کوئین نداشت. این موضوع به‌قدری بی‌ارزش بود که او ترجیح می­داد خود را از ماجرا کنار بکشد. جان کَندن برای کشتن این جانوران تقریباً بیهوده بود؛ باید میلیون‌ها از آن‌ها را از بین می‌برد تا شاید کمی تجربه بیشتر به دست بیاورد.
البته در نهایت، کوئین جایی برای شکایت نداشت؛ زمانی خودش نیز طی نمایشی بزرگ، شکار یک جناح خاص را به سرقت برده بود، همان کِروهایی که حالا زیر فرمانش بودند.
کوئین سری را تکان داد و لبخندی زد؛ تجربه‌های گذشته‌اش به او این توانایی را داده بود تا این روش را بهتر از هر کس دیگری درک و تحسین کند.
- "خب، انصافاً این هم یه تکنیک قابل قبوله."
با این­حال، هرچند به کسی توهین شخصی نمی‌شد، اما احترام به اصول، اهمیت داشت. او نمی‌توانست بپذیرد که کسی جلوی او دست به دزدی از گروهش بزند؛ این کار به او حس تحقیر شدن می‌داد.
- "خب، وقتشه نشونتون بدم که یه استاد چطوری شکار بقیه رو از چنگشون درمیاره."
کوئین با صدای بلند فریاد زد: «فکس! نیت!» فکس بلافاصله جانوری را که با ریسمان‌هایش به دام انداخته بود، رها کرد و به سوی کوئین حرکت کرد؛ نیت هم به او ملحق شد. سیل و دنیس، بدون هیچ خراشی از نبرد عبور می‌کردند؛ بال‌های عظیم و قدرتمند دنیس همچون سپری از آن‌ها محافظت کرده بود. 
یک بار دیگر شکار دنیس، درست در لحظات پایانی از چنگش درآمد؛ او با عصبانیت نعره زد: «عوضی!» دیگر صبر دنیس لبریز شده بود؛ اگر تنها به یک شکار دیگرش دست‌درازی می‌کردند، قسم می‌خورد که زمین‌گیرشان کند. او پیوسته به خود یادآوری می‌کرد که این بخشی از برنامه‌ی آن‌هاست، و اگر واکنش نشان می‌داد، دقیقاً به بازی‌شان وارد می‌شد.
فکس پرسید: «کوئین، نمی‌خوای بهمون افتخار بدی و یکم کنار ما بجنگی پسر؟»
کوئین پاسخ داد: «نه، الان وقتش نیست، ولی می‌خوام یه کمکی بهتون بکنم که به این دوستامون هم خیلی خوش‌نگذره؛ یه هدف بهتون نشون می‌دم، وقتی اشاره کردم، حمله کنین و بزنیدش؛ نگران نباشین، کار آسونیه.»
در آن زمان کوتاه، فکس نتوانست تمام نقشه کوئین را درک کند، اما به اعتماد به­نفس او ایمان داشت. آن‌ها منتظر ماندند و کمی بعد، کوئین به جانوری اشاره کرد که لحظاتی پیش با ضربه بال سیل، به کناری پرتاب شده بود.
کوئین به آن جانور اشاره کرد و گفت: «همین یکی رو.»
فکس شتابان به سمت جانور خیز برداشت و تنها با یک ضربه، کارش را تمام کرد. تغییر اندک در رنگ پوست جانور، به وضوح مرگش را نشان می‌داد، زیرا کریستال دیگر در آن انرژی‌ای جاری نمی‌کرد.
اگر فکس آماده نبود، کوئین بلافاصله نیت را برای کمک جایگزین می‌کرد.
وویل با دلسردی گفت: «متوجه این یکی نشدم.» او با دقت تماشا می‌کرد؛ نگاهش همچنان روی صحنه بود.
وقتی فکس و نیت به سمت کوئین برگشتند، منتظر ماندند تا او هدف بعدی را مشخص کند. این روند بارها و بارها تکرار شد و خیلی زود هیچ‌یک از پاراسایت‌ها قادر نبودند ضربه نهایی را به جانوران وارد کنند.
هر بار که وویل آماده‌ی حمله می‌شد، فکس و نیت با چابکی خود را به او می‌رساندند و با یک ضربه، کار جانور را تمام می‌کردند. به مرور، وویل به این نتیجه رسید که شاید توانایی فکس و نیت به‌جای تجربه و تکنیک، به ذاتشان برمی‌گردد.
تشخیص لحظه‌ی مناسب برای وارد کردن ضربه نهایی به جانور همیشه کار ساده‌ای نبود. درحالی­که وویل گاهی به چند ضربه‌ی دیگر نیاز داشت، فکس به ...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی