جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 84
قسمت 84: کشتن: اراده/ندامت
«نمیخواد بگی. خودم حسابش رو میرسم.» شانگوان حتی نگاهی به بای زهمین نینداخت، اما کلماتش بهطرز قابل توجهی باعث حیرت بای زهمین شدند.
«تو به حسابش میرسی؟» اخمهایش را در هم کشید و با تمسخر به او نگاه کرد و به سردی گفت: «چی؟ ممکنه شجاعت و ارادهی کامل برای پایان دادن به زندگیش رو داشته باشی؟»
دلیل لحن تمسخرآمیزش از این واقعیت نشات میگرفت که باورش نمیشد او جرات کند مجازاتی که حکم کرده و انجام میدهد را قبول کند. از دیدگاه بای زهمین، شانگوان فقط یک شاهزاده خانم لوس بود که با رفتاری سرد و دستنیافتنی بدخلقی میکرد.
صورتش را برگرداند و چنان سرد به او نگاه کرد که نگاههای گذشتهاش در مقایسه با این بچهبازی بهنظر میرسید. «تو هیچی درموردم نمیدونی.»
چشمان بای زهمین بیاختیار، بیشتر از حد معمول گشاد شد و زیر نگاه ناباوری که داشت، طرف مقابل قدمی جلو رفت. دست سفید ظریفش میدرخشید و موجی از یخ در اطرافش شکل گرفت و به یک خنجر یخی تبدیل شد و به سبب آن دمای محیط کاهش یافت.
چشمان چن هه کاملا باز شد و با تعجب زیر لب زمزمه کرد: «بینگ شو؟»
چهرهی وو ییجون نیز تغییر کرد و با نگاه کردن به دوستش که آهسته به طرف جلو حرکت میکرد، حالتش پیچیده شد. با این حال، بهنظر نمیرسید قصد متوقف کردن او را داشته باشد.
برخلاف بسیاری از مردم، وو ییجون به خاطر موقعیتی که داشت، در گذشته چیزهای بیرحمانهای نیز دیده بود و میدانست حتی جامعهی قبلی، فقط یک جنگل با قوانین بود. اما به هر حال یک جنگل هرچقدر هم آراسته باشد، جنگل است.
لیان شوان فریاد زد: «هی... این باید یه شوخی باشه، مگه نه؟ بینگ شو!» و با ترس، سعی کرد عقب برود. با این وجود، زیر نگاه شدید بای زهمین، ژونگ ده او را روی زانوهایش نگه داشت، حتی اگر او نیز از اتفاقی که قرار بود بیفتد میترسید.
در طی چند روز گذشته وضعیت روحی لیان شوان روزبهروز ناپایدارتر میشد تا اینکه به جایی رسید که چندین بار فکرهای وحشیانه و دیوانهوار در ذهنش پدیدار شد، اما او آنها را به زور مهار کرد. هرچند، وقتی کوچکترین فرصتی پیش آمد، حتی لحظهای درنگ نکرد و با خوشحالی از آن بهره برد.
حیف شد، این یکی از بزرگترین اشتباهاتش بود.
شانگوان یک قدم آن طرفتر ایستاد و سرش را تکان داد و به سردی گفت: «ما جونمون رو به خطر میندازیم، دنبال غذا میگردیم، مغزمون رو به هم میریزیم تا به بهترین راه برای حفظ امنیت شما...
کتابهای تصادفی
