جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 87
قسمت 87: حرکت به طرف خروجی
چهرهی بای زهمین، شانگوان و لیانگ پنگ با شنیدن حرفهای چن هه شدیدا در هم رفت.
شانگوان و لیانگ پنگ قدرت یک موجود مرتبهی اول را از نزدیک تجربه کرده بودند، از این رو میدانستند این جانوران چقدر وحشتناکند. در حالی که درست است هر دوی آنها پس از جذب نیروی روح زامبی ضد جادو و دیگر موجودات بسیار قویتر شدهاند، اما ترس همچنان پابرجاست.
اگرچه چن هه نگفت در آن جنگل عجیبی که وسط دانشگاه پیدا کرده است، چند موجود مرتبهی اول وجود دارد، تنها سه یا چهار عدد از آن هیولاها برای ایجاد مشکل برای گروه فعلی کافیاند... اگر بیشتر از این مقدار باشد و همه باهم حمله کنند، پس زنده ماندن مشکل میشود.
حتی بای زهمین نیز هیچ اطمینانی به رویارویی با بسیاری از موجودات مرتبهی اول ندارد، مگر اینکه تکاملش را تکمیل کند.
اگر همزمان دو یا شاید سه باشد، میتواند به نحوی کنترلش کند و در طول مبارزه جانش را به خطر بیندازد. با این حال، تعداد بیشتر از تواناییاش فراتر میرود، که باعث شد احساس ناتوانی کند.
بای زهمین در دل آهی کشید. هنوز کافی نیست... واقعا خیلی ضعیفم. اگه فقط میتونستم چندین یا چند صدتا رو همزمان بکشم، چقدر خوب میشد؟
اگر لیلیث افکارش را میدانست، ممکن بود به خاطر عصبانیت بمیرد.
او در این لحظه بزرگترین ناهنجاریست که او در تمام عمرش دیده یا از زمان ظهور اولین وجود هوشمند شنیده، اما بهنظر میرسد هنوز راضی نیست.
بای زهمین پس از چند لحظه تامل پرسید: «چندتا از اون موجودات دیدی؟ حتی اگه تعداد دقیقش رو ندونی، باید یه فرض تقریبی داشته باشی، اینطور نیست؟»
در حالی که دانستن حقیقت گاهی اوقات میتواند روحیهاش را تضعیف کند، اما اگر شخصی در خیالات دروغ فرو زود، فقط مسئلهی زمان است که در این دنیا بمیرد.
بای زهمین فهمید برای زنده ماندن نه تنها به قدرت نیاز است، بلکه باید واقع بین بود و همه چیز را هر چقدر هم که سخت باشد، همانطور که هست بپذیرد. در غیر این صورت ممکن است هرکسی نه توسط...
کتابهای تصادفی


