جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 274
فصل ۲۷۴ - این تازه آغاز است
بای زهمین دلایل خاص خود را برای انجام آن کار داشت.
یکی از آن دلایل این است که او دردسر نمیخواهد. معمولاً بسیاری از درگیریها در نتیجه دست کم گرفتن دیگران از سوی افراد به وجود میآید. اگر یک طرف کمی قدرت خود را نشان دهد، نه بیش از حد، اما به اندازهای که به طرف دیگر هشدار دهد که به راحتی نمیتوان با آن دست و پا زد یا اینکه باید عواقب آن را متحمل شود، به راحتی میتوان از چنین مشکلاتی جلوگیری کرد.
حالا در طرف مقابل با حالت جدیتر هرگونه تحقیر احتمالی که ممکن بود ناپدید شده بود و به او نگاه کرد، بای زهمین در حالت عذرخواهی لبخند زد و با صمیمیت آشکار گفت: «برای شوخی قبلیم عذرخواهی میکنم. من فقط میخواستم تأیید کنم که چند نفر از شما جهشیافته هستید و کدوم از شما قویترین هست.«
گوشه دهان لو یان چندین بار تکان خورد در حالی که تو یان مخفیانه چشمانش را گرد میکرد.
کی رو میخوای گول بزنی پسر؟ این بهانه خیلی بده! آن دو مرد با خود فکر کردند اما آن را با صدای بلند نگفتند.
«نگران نباش، نگران نباش.» لو یان قبل از اینکه به دخترش نگاه کند سریع سرش را تکان داد و از او پرسید که آیا او خوب است؟
«من خوبم...» لو شیائویو نفس عمیقی کشید و بالاخره کمی آرام شد. صورت او به آرامی رنگ طبیعی خود را به دست آورد، یک سفید سالم به جای آن سفید کاغذی تند و زننده، و لب هایش به تدریج شروع به صورتی شدن کردند. با این حال، ترس درونی او همچنان پابرجا بود زیرا به مرد جوان روبروی خود طوری نگاه میکرد که گویی یک شیطان است.
«پس، میتونم بدونم چرا مهمون های برجستهای مثل شما به دنبال کسی مثل من هستن که برجسته نیست؟» بای زهمین با اینکه این کلمات را گفت، با لبخندی خفیف مستقیماً به لو یان، رهبر سه مهمان نگاه کرد.
در واقع، بای زهمین قبلاً یک نظریه در مورد اینکه چرا لو یان امروز به اینجا آمده بود، داشت و او ۹۹٪ مطمئن بود که نظریه او درست است.
«شوخی نکن جوون....» لو یان وقتی میخواست چیز دیگری بگوید جلوی خودش را گرفت و متوجه شد که اسم شخصی را که با او صحبت میکند نمیداند.
«خانم» بای زهمین هم متوجه اشتباه خود شد و همانطور که گفت عذرخواهی کرد «بابت تاخیر متاسفم. اسم من بای زهمین، رهبر این گروه عه. میتونید مستقیماً از اسم من استفاده کنید .«
«پس من این کار رو انجام میدم .» لو یان به دور بوته نکوبید و با صدایی عمیق گفت: «اگر ممکنه بپرسم، میتوونم بدونم مبارزه شما با شان لی چقدر طول کشید؟»
لو یان با دقت به چشمان او نگاه کرد که انگار میخواست ببیند دروغ میگوید یا نه، اما بای زهمین چشمانش را صاف نگه داشت و وجدانش را آرام نگه داشت. این باعث شد لو یان آه بکشد قبل از اینکه ...
کتابهای تصادفی


