NovelEast

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 694

تنظیمات

فصل ۶۹۴: پیشرفت عرفان خونین مرتبه دوم

پس از دو ساعت نبرد تمام عیار، گروه انسانی متشکل از تکامل دهندگان روح مرتبه دوم و مرتبه اول با ویژگی‌هایی که آن‌ها را به موجودی منحصربه‌فرد تبدیل کرده بود، بالاخره توانستند نفس راحتی بکشند و به خود اجازه دادند که روی باسن‌هایشان بیفتند و استراحت کنند.

بیش از ده دقیقه، گوش به زنگ منتظر انتقال یافتن موج جدیدی از مورچه‌های مرتبه دوم و دشمنان مرتبه سوم بودند، اما خوشبختانه این اتفاق نیفتاد.

اگرچه به دلایلی مورچه‌های بافنده همه با هم نمی‌رسیدند، اما مشخص بود که پس از درگیری و کشتن تقریباً ۵۰۰ موجود مرتبه دوم، هر یک از آن‌ها خسته شده بودند. حتی با مهارت گله‌ی گرگ شیایا، فرسودگی ذهنی چیزی نبود که بتوان از آن اجتناب کرد.

در واقع، به‌جز وو یی‌جون و منگ چی که همیشه در عقب می‌ماندند، چون هیچکدام هنوز قدرت شرکت در این نوع نبردها را نداشتند، بقیه جراحات کوچک و بزرگی دریافت کرده بودند.

«آه!» فنگ تیان‌وو در حالی که به آرامی با تکیه به نرده‌های ناو جنگی، بدن خسته‌اش را به سوی زمین سُر می‌داد، با درد چهره‌اش را درهم کشید. او بریدگی نسبتاً عمیقی در ناحیه شکم داشت و با وجود اینکه زره چرمی که به تن داشت مقداری از آسیب را کاهش می‌داد، لبه داس مورچه بافنده مرتبه دوم واقعاً ترسناک بود.

فنگ‌هونگ به آرامی پرسید: «تیان‌وو، حالت خوبه؟» در حین نشستن کنار دخترش از درد به خود لرزید، اما از تولید هر گونه صدایی اجتناب کرد. به دلیل قدرت مهارت‌های آتش گونه‌اش، تمام بدنش غرق در خون خشک شده بود.

فنگ تیان‌وو می‌خواست خیلی شکایت کند، اما وقتی به اطراف نگاه کرد و دید همه به روش خودشان با درد ناشی از جراحت و خستگی مبارزه می‌کردند، فقط دندان‌هایش را روی هم فشرد و با صدای آهسته‌ای گفت: «خوبم. این آسیب چیز مهمی نیست.»

فنگ‌هونگ برای چند ثانیه به او نگاه کرد و برق غرور در چشمانش جرقه زد. او بهتر از هر کس دیگری دخترش را می‌شناخت و بزرگ شدن او را تماشا کرده بود. فنگ‌هونگ می‌دانست که در تمام مسیرش تا این مرحله، تعداد دفعات مجروح شدن فنگ تیان‌وو در میدان نبرد انگشت شمار بود و از سویی می‌توان گفت جراحتی که در حال حاضر به شکمش وارد شده بود، یکی از جدی‌ترین زخم‌هایی بود که تا به امروز تجربه کرده بود.

از زمانی که ثبت روح روی زمین ظاهر شد و بدن انسان را از اعماقش تغییر داد، معلوم شد فنگ تیان‌وو استعداد شگفت انگیزی در جادو داشت. حتی فنگ‌هونگ که در حال حاضر در سطح بالاتری نسبت به او قرار داشت، مطمئن نبود در یک مبارزه‌ی واقعی موفق می‌شد او را شکست دهد. این به این دلیل بود که فنگ تیان‌وو در مقایسه با یک تکامل دهنده روح معمولی، از همان ابتدا سه برابر بیشتر جادو و مانا در اختیار داشت و حالا صاحب کلاسی منحصربه‌فرد بود که فقط متعلق به او بود و نه هیچکس دیگر.

فنگ‌هونگ در حالی که چشمانش را می‌بست، آهی کشید و آرام گفت: «تو یکم تغییر کردی.»

«من؟ من تغییر کردم؟» فنگ تیان‌وو در حالی که با احتیاط با کف دستش شکمش می‌پوشاند، با ابرویی بالا انداخته به او نگاه کرد.

«... تو بالغ‌تر شدی. دختر عزیزم دو هفته پیش حتما از اینکه اینطوری آسیب دیده عصبانی می‌شد...» فنگ‌هونگ چشمانش را باز کرد و در حالی که به فاصله ۱۰۰۰ متر دورتر از آن‌ها نگاه می‌کرد، آهی بیرون داد و گفت: «دو هفته پیش دخترم حتی حاضر نمی‌شد یه مکان رو با افراد دیگه به اشتراک بذاره. اما حالا به خودت نگاه کن.»

«استعداد؟» فنگ تیان‌وو در مقابل حرف پدرش سرش را بالا انداخت. او قبلاً معتقد بود که توسط یزدان انتخاب شده بود، تمام دشمنانی که از مسیر او عبور می‌کردند قبل از اینکه حتی به اندازه کافی به او نزدیک شوند تبدیل به خاکستر می‌شدند.

اما حالا...

فنگ تیان‌وو به جوان مو سیاه خوش‌تیپی نگاه کرد که در دوردست با شمشیری غول‌پیکر در دستانش هنوز محکم ایستاده بود. چشمانش به مو سفید زیبای جاودانه‌ای افتاد...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی