فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 832

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل 832: فاجعه راه رفتن و newapocalypse

 
 
 
برای چیزی که به نظر می‌رسید حداقل یک دقیقه کامل باشد، تنها صدایی که به همراه تکان خوردن درختان در فاصله دور به گوش می‌رسید، صدای نفس‌های بریده­بریده و ناله‌های از سر درد پادشاه کورتیس، پادشاه یکی از سه پادشاهی مادر دنیای آخرالزمان بود. 
الویز به بازوی کورتیس که به وضوح با استفاده از نیرویی بی‌رحمانه و بدون هیچ توجهی کنده شده بود، نگاه کرد و سپس توجهش را به بای زه‌مین بازگرداند. 
«تو...»
اگرچه ملکه‌ پادشاهی پرالان می‌خواست چیزی بگوید، اما وقتی فهمید که هنگام حمله‌ی کورتیس هیچ‌کس قصد متوقف کردن او را نداشت، کلماتش را قورت داد. متوقف کردن یک جادوگر قدرتمند مانند کورتیس چیزی بود که در صورت امکان، هیچ‌کس نمی‌خواست آن را امتحان کند؛ زیرا یک مهارت جادویی فعال از او به اندازه ۴-۵ حمله از خود الویز قدرت داشت؛ این نشان می­داد که جادوی او به چه اندازه قدرتمند است!
«حالا که شما بچه­ها دیدید که من واقعاً قدرتمندم و شایعات دروغ نیستن، چطوره مستقیم بریم سر اصل مطلب.» بای زه‌مین دست راستش را به سمت بیرون دراز کرد و خنجر ارغوانی که زمانی متعلق به قاتل سایه افسانه‌ای بود، ظاهر شاد. اون آن را به سمت چهار پادشاه و ملکه نشانه گرفت و ادامه داد: «اگه فکر می­کنید من رو گیر انداختید، پس بهتره همین حالا دست از کارتون بکشید. قبلاً فقط یه هشدار بود، اما هشدار دومی در کار نخواهد بود.»
بای زه‌مین واقعاً می­خواست در صورت امکان از جنگ اجتناب کند، به هر حال او یک دیوانه تشنه به خون نبود و با توجه به اینکه طرف مقابل هیچ دشمنی واقعی با او نداشت، این مسئله بیشتر حقیقت داشت. از آنجا که تنها دلیل دشمنی او با آنها این بود که بای زه­مین نیاز داشت برای دستیابی به اهدافش، کنترل جزئی بر سایر پادشاهی‌ها داشته باشد، تا زمانی که پادشاهان و ملکه‌ها موافقت می‌کردند که در کنار او بجنگند، نیازی به خونریزی بی‌معنی نبود.
الویز به چهار پادشاه نگاه کرد و عمدتاً روی شاه کورتیس تمرکز کرد که به وضوح هم ترسیده و هم خشمیگن بود، درحالی­که شانه‌هایش را در آغوش گرفته بود و از درد چهره­اش در هم کشیده شده بود.
الویز با صدایی موقر پرسید: «کورتیس، چیزی برای گفتن داری؟»
پادشاه تلس برای چند ثانیه به او خیره شد و سپس برگشت و نه به بای زه‌مین، بلکه به سرافینا نگاه کرد.
«شاهدخت دوم گیلز، پادشاهی شما به عواقب از دست دادن حمایت پسری که کنارت وایساده فکر کرده؟»
نه­تنها سه پادشاه دیگر به سرافینا نگاه کردند تا ببینند چه پاسخی خواهد داد، بلکه حتی ملکه الویز نیز با علاقه به او چشم دوخته بود. سؤالی که شاه کورتیس به تازگی مطرح کرده بود، بسیار به‌جا و درست بود و به آینده‌ای دورتر اشاره داشت.
بای زه‌مین امروز اینجا بود، ممکن است برای 500 سال یا حتی 1000 سال دیگر نیز اینجا باشد... با این­حال، پس از سقوط او چه اتفاقی خواهد افتاد؟ خشم خانواده‌های سلطنتی پادشاهی‌هایی که شکست خوردند یا مجبور به تسلیم شدند، قطعاً برای نسل‌های بعدی به یادگار خواهند ماند و در نقطه‌ای در آینده، یکی از نسل‌های آینده پادشاهی گیلز قطعاً باید با خون و مرگ روبه­رو شود تا از چیزی که می‌تواند نابودی کامل باشد، فرار کند.
حالت سرافینا کمی رنگ­پریده بود زیرا می­دانست بای زه‌مین زودتر از آنچه انتظار می‌رفت، به دنیای خود باز می­گردد. با این­حال، با قاطعیت پاسخ داد: «اگر گیلز موفق بشه به پادشاهی‌ای تبدیل بشه که تمام بشریت رو توی شکست دادن رهبرهای سایر نژادها، از جمله شیطان‌سالار، رهبری کنه و صلح واقعی رو به ارمغان بیاره... پس تصمیم‌گیری درباره اینکه ما گناهکار هستیم یا نه، به وجدان هر فرد بستگی پیدا می­کنه!»
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی