فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 843

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
جادوگر خون
فصل 843: دستکاری روح «قسمت 1»
«تو... چیزی توی درونت، توی روحت داری.»
کلماتی که کالی گفت آنقدر گیج کننده بود که بای زه‌مین اخم کرد و ناخواسته به لیلیث نگاه کرد، انگار می‌خواست بپرسد آیا چیزی در مورد آن می‌داند یا خیر.
«احمق، نگاه نکن!»
لیلیث سعی کرد به او هشدار دهد اما دیگر دیر شده بود.
بای زه‌مین با تعجب از جا پرید درست زمانی که صدای کالی دوباره در داخل اتاق به صدا درآمد.
«من می‌دونستم.»
همانطور که برگشت و به او نگاه کرد، بای زه‌مین احساس کرد که لرزی در ستون فقراتش جاری شده است، وقتی متوجه شد که کالی دیگر نه در جهت او و نه در جهت سرافینا است، بلکه در حال حاضر «به جایی خیره شده است.» که لیلیث در حال حاضر بود.
-این بچه کوچولو... اون متوجه لیلیث شد؟ 
بای زه‌مین در چنین فکری گوله گوله عرق ریخت.
لیلیث یک آه خشمگین بزرگ بیرون داد. سرش را خاراند و نمی‌دانست بخندد یا گریه کند. «چرا همه آدم‌هایی که اطرافتن ناهنجارن یا در نهایت ناهنجار می‌شن، برادر کوچک زه‌مین؟»
اگر قبلاً بای زه‌مین شکی داشت، حالا بعد از شنیدن سخنان لیلیث دیگر هیچ شکی نداشت.
«این دختر به نام کالی به نظر می‌رسه مهارتی برای دیدن حضور یک روح یا حتی خود روح داره، مهارت‌های تحریف و نامرئی بودن اینجا فایده‌ای نداره. اون از قبل می‌دونه که من کنارت ایستادم.» لیلیث در حالی که به کالی نگاه می‌کرد، کنجکاو بود که بداند دختر جوان اکنون چه خواهد کرد، گفت.
مغز بای زه‌مین توانایی خود را در اضافه کاری تحت فشار نشان داد و در یک لحظه به تصمیم مهمی در مورد کاری که قرار است انجام دهد رسید.
هیچی.
او قرار نبود کاری انجام دهد. او قصد کشتن دختر را نداشت تا حضور لیلیث را مخفی نگه دارد یا تهدیدهای بی‌معنی کند، او به سادگی هیچ کاری انجام نمی‌داد. در پایان روز، بهانه‌های زیادی وجود داشت که او می‌توانست بیاورد، و از آنجایی که تنها فرد حاضر سرافینا بود، جای نگرانی زیادی وجود نداشت.
«کالی؟ منظورت از این کلمات چیه؟» سرافینا با کنجکاوی به دوستش نگاه کرد و کاملاً غافل از آنچه در حال رخ دادن است.
کالی صورتش را به سمت بای زه‌مین چرخاند و پس از چند لحظه آهی ضعیف کشید.
«چیزی نیست، فراموشش کن.»
«اوه؟» لیلیث ابرویی را بالا انداخت و برقی از تعجب در چشمان یاقوتی او درخشید.
بای زه‌مین نیز گیج شده بود. او به کالی نگاه کرد و به سختی توانست جلوی خود را بگیرد و نپرسد که چرا حضور نفر چهارم را در داخل اتاق از سرافینا که دوست او بود پنهان می‌کند.
«سرافینا اسم دوستت چیه؟ هنوز ما رو درست معرفی نکردی.» کالی به آرامی گفت. او با خونسردی اشاره کرد: «فکر نمی‌کنم که اسمش واقعاً اورک باشه، درسته؟»
«ن- نه... اسمش بای زه‌مینه.» سرافینا تا حدودی ناجور پاسخ داد.
«بای زه‌مین؟ اسم عجیبیه اما حداقل از اورک بهتره.» کالی کمی سرش را تکان داد. «می‌تونم دلیل اینکه اون رو اورک صدا می‌زنی بپرسم؟ فکر می‌کنم اون تو رو به خاطر مدل موهات دم اسبی صدا می‌کنه چون خودم توی بافتن موهات بهت کمک کردم.»
سرافینا زیر لب غرغر کرد. گلویش را صاف کرد و در حالی که سعی می‌کرد آرام بماند گفت: «ف- فعلاً اورک رو فراموش کنیم، باشه؟»
«نه، من هم کنجکاوم بدونم چرا من رو اینطور صدا می‌کنی.» بای زه‌مین دستانش را جمع کرد و به سرافینا نگاه کرد و با صدای واضحی گفت: «الان مدتیه که د...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی