جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 846
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 846: سومین شیء مرموز در روح
[پایگاههای شما در چین، منطقه چیانگپینگ، بهطور محکم مستقر شدهاند و حکومت شما در میان بیش از نود درصد انسانهای منطقهی مذکور گسترش یافته است. علیرغم غیبت شما، به عنوان رهبر حزب غیررسمی تحت نام «متعالیان»، عنوان مربوطه را دریافت میکنید.]
[شما عنوان «رهبر چیانگ پینگ» را دریافت کردهاید.]
[پایگاههای شما در چین، منطقه هایدیان، به طور محکم مستقر شده است و حکومت شما در بین بیش از نود درصد از انسانهای منطقهی مذکور گسترش یافته است. علیرغم غیبت شما، به عنوان رهبر حزب غیررسمی تحت نام «متعالیان»، عنوان مربوطه را دریافت میکنید.]
[شما عنوان «رهبر هایدیان» را دریافت کردهاید.]
[تبریک! تعداد موجودات هوشمند تحت حکومت شما ازمرز صدها میلیون نفر گذشته است!]
چشمان بای زهمین از خوشحالی برق زد و حتی برای کالی که هنوز دستش را گرفته بود، خیلی واضح بود که موج بزرگی از آسایش خاطر او را فراگرفته.
«اورک، اتفاق خوبی افتاده؟» چشمان سرافینا با دیدن لبخند معصومانهی خفیف روی صورت همیشه جدی بای زهمین، برق زد.
برخلاف لبخندهای حیلهگرانه یا ساختگی او، لبخند فعلی او آنقدر متفاوت بود که تشخیص واقعی بودنش بسیار آسان بود.
بای زهمین در حالی که هنوز لبخند میزد، به او نگاه کرد و سر تکان داد: «درسته. به نظر میرسه زیردستها و دوستهام بدون من در دنیای من، خیلی خوب دارن پیش میرن. دو تا از قلمروهایی که قبلاً کنترل میکردیم، بالاخره توسط ثبت روح به عنوان مالکشون پذیرفته شدم، همین الان اعلانش رو دریافت کردم.»
«که اینطور...» سرافینا با چشمانی سردرگم به او نگاه کرد و آهی کشید: «دوستات باید واقعاً قدرتمند باشن، مگه نه؟ قادر بودن به تصرف قلمروهایی وسط دنیایی به عجیب و غریبی دنیای تو، باید فوقالعاده دشوار باشه، بهخصوص از اونجایی که تو و اونها برای مدت کمی در حال تکامل بودین. زمانی که پدرم پادشاه شد، همه چی خیلی رَوون و ساده بود، ثبت روح انتقال اقتدار رو به رسمیت شناخت، نه جنگی بود و نه دعوایی.»
بای زهمین سری تکان داد: «خب، گیلز در هر حال برای سالها یه پادشاهی استوار بوده. اما، زیردستهای من قوین. مخصوصاً مسئول دوّمَم. اون خانوم اونقدر قویه که حتی من از صمیم قلب بهش احترام میذارم.»
«اون خانوم؟» سرافینا بلافاصله مضطرب شد و عجولانه پرسید: «مسئول دومت زنه؟»
بای زهمین پلک زد و بدون فکر زیاد پاسخ داد: «خب، به همین دلیله که اون یه خانومه.»
سرافینا لحظهای به فکر فرو رفت و بعد سر تکان داد. با خودش زمزمه کرد: «اگه به اندازه کافی بهش اعتماد داری، اون وقت این دختر واقعاً باید کاملا خاص باشه.»
اگرچه بای زهمین سخنان سرافینا را شنید، چیزی نگفت، زیرا واضحا سرافینا اکنون در عالم خودش فرو رفته بود.
زهمین سرش را تکان داد و تمرکزش را روی کالی برگرداند و متوجه شد که در تمام این مدت دست او را رها نکرده است.
«ببخشید.» بای زهمین سرش را تکان داد و به آرامی او را رها کرد، انگار نگران بود که اگر حرکتی ناگهانی انجام دهد، دست کالی خواهد شکست.
ناگهان کالی پرسید: «بای زهمین، دنیای تو توی چه مرحلهایه؟»
«مرحلهی دوم.»
کالی کمی اخم کرد و این دومین تغییر حالت چهرهاش در تمام این مدت بود، حتی با وجود کلی اتفاقات غافلگیرکنندهای که افتاده بود و هرکسی را تا الان حداقل ده بار از جا پرانده بود.
«مرحلهی دوم... میتونی بگی چه مدت در حال تکامل بودین؟ به علاوه، واقعا چند سالته؟» کالی دوباره سوالی دیگر پرسید و اشاره کرد: «سرافینا فقط گفت که تو و کل دنیات برای مدت کوتاهی در حال تکامل بودین، ده سال؟ بیست سال؟»
بای زهمین در حالی که به برداشت عظیما اشتباهش گوش میکرد، به زور لبخندی زد و سرش را با مخالفت تکان داد.
«کالی، سه ماه دیگه بیست و یک سالم میشه و دنیای من تا به امروز، تقریباً هفت ماهه که در حال تکامله.»
دهان کوچک کالی برای لحظهای کمی باز شد و دوباره آن را بست.
کالی در حالی که سرش را کمی تکان میداد، زمزمه کرد: «متوجهم...» روی سخنش را با بای زهمین نگه داشت و با صدای یکنواختی اشاره ...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی


