پادشاه ابعادی
قسمت: 151
قسمت 151: قدرت نابودی (2)
[جواهر قدرت محافظ به شما توانایی دفاعی قدرتمندی در هوامونگ میدهد. بهویژه، دفاعی ایجاد میکند که از ورود موجودات بیگانه به ایستگاهی که شما از آن دفاع میکنید جلوگیری میکند.]
[جواهر قدرت محافظ]
[دو بطری خون از خدایان آسمانی، یک عصاره قدرت، 100 قطعه بعدی و 100 ترکیب عصاره هرجومرج.]
[خون یک خدای آسمانی را میتوان با استفاده از یک بطری نابودی ایجادشده از یک قطعه نابودی که توسط قدرت هرجومرج ذوب شده است به دست آورد.]
[فقط یک بطری خون را میتوان از یک فرشته آسمانی به دست آورد.]
جواهر قدرت محافظ بهجای خدای شیطانی، به خون یک خدای آسمانی نیاز داشت.
به دست آوردن خون خدایان کار دشواری نبود، زیرا بهزودی با آنها میجنگید.
[ماموریت: یک جواهر قدرت محافظ بسازید.]
[شرایط ساخت: جواهر قدرت محافظ ایجادشده: 0/1]
[پاداش: سه سطح، یک دستنوشت دانش هرجومرج]
[آیا میخواهید این مأموریت را بپذیرید؟]
[بله/خیر]
با کمال تعجب، ماموریت دیگری ظاهر شد. ممکن بود بهخاطر این باشد که او مانند قبل فقط به یک مأموریت محدود نشده بود.
کانگجون فوراً آن را پذیرفت.
اگر این دو ماموریت را انجام میداد، شش سطح کسب میکرد. با اینحال، پاداش بزرگتر دستنوشت دانش هرجومرج بود.
اگر سه تای آنها را جمع میکرد، میتوانست نگاهی اجمالی به دنیای دیگری بیندازد.
او قبلاً یکی را از بیسایه دریافت کرده بود. پس از تکمیل این ماموریتها، او سه دستنوشت دانش هرجومرج داشت.
با امیدواری، باز کردنش به او اجازه میداد یک پله بالاتر رود.
این ماموریتها واقعاً به من کمک میکنن.
درست همانند آنچه که سایهها گفته بودند. او از جای دیگری خبر نداشت، اما کانگجون اگر در هوامونگ بود میتوانست هر کسی را شکست دهد.
پس یعنی قدرت آخرین جواهر رو ببینم؟
[جواهر قدرت بقا به شما قدرت جاودانگی در هوامونگ میدهد. شما میتوانید زنده بمانید، حتی اگر بمیرید. اما مردن تواناییهای شما را کاهش میدهد.]
[جواهر قدرت بقا]
[سه بطری خون از خدایان آسمانی، سه بطری خون از خدایان شیطانی، سه بطری عصاره قدرت، 1000 قطعه بعدی و 100 بطری ترکیب ذات هرجومرج.]
جواهر قدرت بقا به بیشترین مقدار مواد نیاز داشت.
مقدار مواد موردنیازش خیلی زیاده.
او جدای از عصاره، سه بطری خون از خدایان شیطانی و خدایان آسمانی میخواست.
با اینحال، لازم بود که همانند خدایان آسمانی و شیطانی جاودانه شود تا نمیرد.
[ماموریت: جواهر قدرت بقا را بسازید.]
[شرایط ساخت: جواهر قدرت بقا ایجادشده: 0/1]
[پاداش: پنج سطح، گردنبند محافظ هوامونگ (هوامونگ)]
[آیا میخواهید این مأموریت را بپذیرید؟]
[بله/ خیر]
کانگجون فوراً آن را پذیرفت. مقدار مواد لازم برای جواهر قدرت بقا بسیار زیاد بود، بنابراین جوایز آن نیز بسیار زیاد بود.
او پنج سطح و یک گردنبند رتبه هوامونگ به دست میآورد.
او برای انجام تمام ماموریتها به پنج بطری خون از خدایان آسمانی و پنج بطری از خدایان شیطانی نیاز داشت.
پس باید همه بطریها رو یکجا درست کنم.
کانگجون بلافاصله قطعات بعدی و قطعات نابودی را ذوب کرد و آنها را به بطری تبدیل کرد.
پس از مدتی، سه بطری تخریب و پنج بعدی تکمیل شد. کانگجون همه آنها را در فهرست موجودی خود قرار داد.
او آماده بود!
سپس کانگجون احساس کرد انرژی متفاوت و قدرتمندی در ایستگاه پاواریا ظاهر شد.
خدای شیطانی بود.
ساکت بوده و بالاخره داره خودش رو نشون میده.
با اینحال، کانگجون در این لحظه از آن استقبال کرد.
کوا کوا کوا!
دریای ابعادی طوری میچرخید که گویی در طوفانی عظیم گرفتار شده است. جهانهای کوچک در شعاع اطراف آن بدون هیچ اثری پنهان بودند.
دهها جهان کوچک در یک چشم به هم زدن ناپدید شدند.
یعنی دنیاهای کوچیک آروم هستن؟
درنهایت، همهاش یک توهم بود.
اگر او پیروز میشد، خدای شیطانی هیچ تاثیری روی ایستگاه پاواریا نمیگذاشت. با اینحال اگر او شکست میخورد، این وضعیت واقعی میشد.
بنابراین او نیاز داشت تا پیروز شود.
اون قویتر از کسیه که دفعه پیش دیدم.
کانگجون در حالی که به اطراف نگاه میکرد اخم کرد.
این بار، حمله خدای شیطانی به کانگجون طوفان بزرگی بود! شتاب او با هلداس غیر قابل مقایسه بود.
او توناک، خدای شیطانی طوفان بود.
هنگامی که کانگجون ظاهر شد، توناک به یک جنگجو تبدیل شد که یک جفت شمشیر در دست داشت. «تو همونی هستی که اسمش لوکانه؟ بهعنوان انسانی که بهتازگی به سطح هرجومرج رسیده، قدم زدن توی قلمرو خدایان احمقانهست. اما اگه الان تسلیم کاروسیو بشی من باهات کاری ندارم.»
کانگجون بهسردی خندید. «اصلا همچین چیزی نیست. از اینکه امروز به من سر زدی پشیمون میشی.»
شمشیر کانگجون با تمام شدن کلماتش درخشید.
هواک!
در این لحظه، طوفان که دریای بعدی را به هرجومرج تبدیل میکرد با پرواز خط نور به سمت سینه توناک ناپدید شد.
کوانگ! کوانگ!
با کمال تعجب، ضربه کانگجون به توناک رسید. او باید عقبنشینی میکرد، اما قطعاً در سطحی متفاوت از هلداس بود که دو نیم شده بود.
برق! برق!
بنابراین کانگجون بدون اینکه به او فضایی دهد در گوشهای گرفتارش کرد.
هنگامی که او تعداد مشخصی حمله را انجام میداد، میتوانست تشخیص دهد که حریفش چقدر قدرت رزمی دارد.
توناک حریفی بود که کانگجون میتوانست آن را شکست دهد، با اینحال اگر کانگجون فضایی را برای ضدحمله به توناک میداد، او حیله میکرد.
کوانگ! کوانگ!
بهتر بود که بدون هیچ تأملی به او یورش ببرد.
اوه! این نوع توانایی.
با بیرون آمدن برق از شمشیر کانگجون، توناک وحشت کرد.
توناک از کوبش ضربه به عقب پرتاب شد.
او نمیتوانست خیال ضدحمله را در سر داشته باشد، زیرا بهسختی میتوانست دفاع کند.
سپس متوجه شد که چرا هلداس در چنین وضعیت وحشتناکی شکست خورده بود.
توناک با عجله کسی را صدا زد: «هاتونیا! داری چیکار میکنی؟ فقط میخوای تماشا کنی؟»
او تنها به اینجا نیامده بود.
به دستور کاروسیو، او امروز با هاتونیا که خدای شیطانی مار بود به اینجا آمده بود.
«تو مطمئن بودی که میتونی بهتنهایی برنده بشی، اما آخرش درخواست کمک کردی.»
در آن لحظه، یک مار غولپیکر پشت کانگجون ظاهر شد.
هاتونیا بود!
او یک شلاق بلند را به سمت کانگجون نشانه گرفت.
سویییک!
سرعت شلاق از فضای ابعادی عبور کرد. کانگجون که توناک را به عقب رانده بود مجبور شد بدنش را حرکت دهد تا از شلاق جلوگیری کند.
اون الان بیرونه!
کانگجون از نظر ظاهری گیج به نظر میرسید، اما در دل لبخند میزد.
کانگجون از همان ابتدا میدانست که خدای شیطانی دیگری از جایی در همان نزدیکی آنها را زیر نظر دارد.
او از عمد توانایی خود را نشان نداده بود، زیرا فقط از قدرت کافی برای یورش به توناک استفاده میکرد.
برای این بود که خدای شیطانی دیگر فرار نکند.
خیلی خب! دو تا بطری خون!
اگرچه این تمسخری ناچیز بود، اما به نظر کانگجون آنها تفاوت زیادی با بانکهای خون نداشتند.
او هر دوی آنها را بدون نقص مهروموم میکرد.
به لطف شما، امروز میتونم جواهر قدرت نابودی بگیرم.
هاتونیا و توناک حمله شدیدی را شروع کردند.
کوارورورورونگ! کوا کوا کوا کوارنگ!
سووییک سووییک!
طوفانی از شمشیرهای دوگانه توناک بیرون آمد! شلاق هاتونیا در تمام فضا حرکت کرد!
مخصوصاً طول تازیانه هاتونیا بینهایت طولانی بود و میتوانست برای نابود کردن دنیای کوچکی دراز شود.
درنتیجه، جهانهای محافظتشده توسط هکسیا و کلاتر ناپدید شدند.
قصد هاتونیا این بود که کانگجون را عصبانی کند و شکافی را آشکار کند، اما او حتی پلک هم نزد.
او با آرامش دربرابر حملات دو خدای شیطانی دفاع کرد.
مصیبت ابتدا به سمت هاتونیا آمد!
فلش!
پرتوی نور از میان شلاقی که دائماً در اطراف کانگجون پیچید سر هاتونیا را سوراخ کرد.
این اتفاق در یک چشم به هم زدن افتاد.
هنگامی که سر مار تبدیل به گرد و غبار شد، کانگجون گلوی توناک را در حالی که حیرتزده خیره شده بود تکهتکه کرد.
چوآاک!
این پایان بود.
هاتونیا و توناک احساس ناراحتی کردند و سعی کردند فرار کنند، اما آنها به فضایی ناشناخته منتقل شده بودند.
آنجا جنگلی انبوه بود!
کلبهای کهنه در آن قرار داشت و دریاچه کوچکی از میان درختان دیده میشد.
تمام دنیا همین بود.
فرشتهای با صورت ژولیده کنار دریاچه نشسته بود.
حتی با اینکه لومینائیل به حالتی وحشتناک تبدیل شده بود، هاتونیا و توناک هنوز او را بهعنوان یک فرشته عالی میشناختند.
آنها مدت زیادی با هم دعوا کرده بودند، بنابراین نام او را میدانستند. چیز عجیب این بود که آنها نمیتوانستند هیچ قدرت الهی را از لومینائیل احساس کنند!
با اینحال، این موضوع در حال حاضر مهم نبود. وقت آن نبود که نگران شخص دیگری باشند.
هاتونیا و توناک از اینکه نمیتوانستند هیچ جادویی را در بدن خود احساس کنند ناامید شده بودند.
آنها هنوز توانایی فناناپذیر یک خدای شیطانی را داشتند، اما هیچ چیز دیگری باقی نمانده بود.
«این... اینجا چه خبره؟»
«باورنکردنیه! مهروموم؟»
آنها خیلی زود متوجه شدند که به دست کانگجون مهروموم شدهاند.
در آن زمان، لومینائیل بالاخره هاتونیا و توناک را پیدا کرد.
خودشونن؟
او همچنین توانست هویتشان را تشخیص دهد.
سپس قیافهاش عوض شد.
حالتی شاد که میگفت "این وضعیت عالیه" در چهره او ظاهر شد.
«هاهاها! خیلی خوشحالم که هر دوی شما رو اینجا میبینم. این اولین باریه که توی 100 سال گذشته میخندم.»
او از اینکه خدایان شیطانی دستگیر شده بودند خوشحال بود.
«خفه شو.»
«عقل خودت رو از دست دادی.»
هاتونیا و توناک انگار میخواستند لومینائیل را بخورند.
بعد اخم کردند و با تعجب سرشان را برگرداندند.
در آن لحظه، کانگجون دستش را دراز کرده بود و خون از بدن هاتونیا بیرون ریخت.
جولولوک.
کانگجون آن را در یک بطری نابودی با حالتی بیتفاوت گرفت.
«چ... چیکار کردی؟»
با اینحال، این بار کانگجون سینه توناک را باز کرد.
جولولوک.
و بطری نابودی دیگری پر از خون شد.
«عالیه.»
کانگجون به دو بطری خون پوزخند زد.
هاتونیا و توناک به کانگجون توهین میکردند.
«چطور یه انسان جرئت میکنه خدایی رو ببلعه؟ فکر میکنی نجات پیدا میکنی؟»
«کوکوکو! اگه کاروسیو این موضوع رو بفهمه، به نفرینش دچار میشی.»
آنها همچنان او را تهدید میکردند.
کانگجون با حالتی بیتفاوت به آنها خیره شد و زمزمه کرد: «من سرم شلوغه، بنابراین 100 سال دیگه شما رو میبینم.»
کانگجون دستش را تکان داد و هاتونیا و توناک از جنگل ناپدید شدند.
آنها دوباره در یک فضای خالی ظاهر شدند.
با اینحال، آنها را جداگانه به آنجا پرتاب کرد.
این یک زندان انفرادی بود که کانگجون ایجاد کرده بود.
البته هر زندان انفرادی مجازات زمان را دریافت میکرد.
اولین هدف فرشته عالی لومینائیل بود و اکنون دو خدای شیطانی وجود داشتند.
[مجازات زمان آغاز شد. شمارش معکوس برای 100 سال آغاز شده است.]
خدایان شیطانی نیز مجبور بودند مدت زیادی را با ذهنیت یک انسان تحمل کنند.
کانگجون هنوز با لومینائیل در جنگل ایستاده بود و فوراً مواد کیمیاگری را بیرون آورد.
ترکیب.
یک درخشش لحظهای رخ داد و همه مواد ناپدید شدند.
[جواهر قدرت نابودی با موفقیت ایجاد شد.]
[جواهر قدرت نابودی]
[رتبه: هوامونگ]
[قدرت تخریب به میزان قابلتوجهی افزایش خواهد یافت. بهویژه، صدمات کشندهای به موجودات جاودانهای مانند خدایان آسمانی و خدایان شیطانی در هوامونگ وارد میشود.]
[در هنگام تجهیز بر روی سلاح موثر خواهد بود.]
هوهو، این یک موفقیته.
کانگجون خوشحال شد.
[ماموریت انجام شد.]
[شما به اندازه کافی تجربه کسب کردهاید که بهعنوان پاداش، سطح خود را تا سه مرتبه افزایش دهید.]
[یک دستنوشت دانش هرجومرج بهعنوان پاداش به دست آمده است.]
کانگجون به سطح 314 رسید و دومین دستنوشت دانش هرجومرج خود را به دست آورد.
او بلافاصله جواهر قدرت نابودی را به شمشیر خون بهشتی متصل کرد.
[قدرت حمله شمشیر خون بهشتی بهشدت افزایش یافته است.]
[شما میتوانید به خدایان آسمانی، خدایان شیطانی و غیره در هوامونگ آسیب مهلک وارد کنید.]
شمشیر خون بهشتی بهشدت میدرخشید.
قدرتی که به نظر میرسید میتواند جهان را نابود کند از تیغ برخاست!
لومینائیل با دیدن آن از دور به خود میلرزید.
آه، این جواهر قدرت نابودیه! باید چیکار کرد!
لوکان قبلاً بهطرز وحشتناکی قوی بود، اما اکنون جواهر قدرت نابودی را هم به دست آورده بود!
لومینائیل از درون ناله کرد.
منطقیه که به لوکان هر چی که میخواد رو بدیم. اما اونا هرگز چنین انتخابی نمیکنن. این معامله بزرگیه!
لومینائیل بهتر از هرکسی میدانست که خدایان آسمانی چقدر آگاه و انعطافناپذیر هستند.
آنها لوکان را تحت فشار قرار میدادند تا اراده آنها را عملی کند.
با اینحال، لوکان حریف راحتی نبود.
او از هیچ جای دیگری خبر نداشت، اما در هوامونگ محقق بود.
بنابراین، او از فکر کردن در مورد آنچه در آینده رخ خواهد داد ناراحت بود.
با اینحال، وضعیتی که او نگران آن بود اکنون در حال رخ دادن بود.
«...!»
کانگجون داشت شمشیر خون بهشتی را نوازش میکرد که ناگهان قیافهاش تغییر کرد.
در آسمان ایستگاه پاواریا...
زنی با بالهای درخشان با لبخندی سرد به پایین نگاه کرد.
کانگجون در لحظهای که او را دید آن را حس کرد.
او یک خدای آسمانی بود!
بالاخره یک خدای آسمانی به سمت کانگجون آمده بود.
کتابهای تصادفی

