فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پروفسور کال

قسمت: 43

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل۴۳:

«یک ماموریت»

یک بار دیگر آخر هفته بود و نوبت به کلاس اضافی دیگری رسیده بود. رایان تنها یک روز در کلاسهای معمولی خود غیبت کرده بود و در بقیه آن‌ها شرکت کرده بود. از طرف دیگر لورا تمام هفته را از دست داده بود و فقط امروز ظاهر شد. رایان تمام اتفاقات آن شب را به بن گفته بود و فقط قسمت کوچکی را پنهان کرده بود.

در طول هفته، رایان چندین بار به عیادت لورا رفته بود و مطمئن شده بود که حالش خوب است و چیزهای مورد نیازش را دارد. لورا از این واقعیت که رایان بسیار به سلامتی او اهمیت می‌داد بسیار قدردان بود. چند روز طول کشید، اما احساس ناخوشایند لمس شدن بدنش توسط آن‌ دست‌های کثیف از بین رفته‌ بود.

دیدن لورا که وارد کلاس شد باعث شد لبخندی گسترده روی صورت رایان ظاهر شود. او به سرعت یک صندلی برای او در کنار خود و بن بیرون کشید. «از دیدنت خوشحالم. چه احساسی داری؟»

لورا چند تار مویش را پشت گوشش انداخت. «من خوبم، ممنون.»

او به اطراف کلاس نگاه کرد و چند صندلی خالی را دید. «کلی و رایلی کجا هستند؟ کلاس داره شروع می‌شه.»

شش عضو اصلی کلاس ویژه پروفسور کال اکنون تنها به چهار نفر رسیده بود. ریچارد مثل همیشه آرام به کناری نشسته بود اما نه چندان دور از سه نفر دیگر. رایلی و کلی، برادران دوقلو جایی دیده نمی‌شدند. اگرچه او در طول کلاس‌هایشان به آن دو نفر نزدیک نشده بود، اما این احساس را داشت که آن‌ها به آسانی کلاس‌ را از دست نخواهند داد.

«احتمالاً این به شایعاتی که این روزا افتاده سر زبون‌ها مربوطه.» بن گفت و به پشتی صندلیش تکیه داد.

لورا با کنجکاوی به بن نگاه کرد. «چه شایعه‌ای؟»

لورا بیشتر هفته از بقیه‌ی دانش‌آموزان دور بود. بنابراین، او تقریباً به اندازه معمول اجتماعی نشده بود. تنها افرادی که او را ملاقات می کردند رایان یا پدر و مادرش بودند.

بن در حالی که به جلو خم شده بود، صورتش را در هم کشیدتا ترسناک به نظر برسد. «اونا می‌گند که پروفسور کال یک نکرومانسر شیطانیه! اون بچه‌ها رو برای شیاطین قربانی می‌کنه و گوشتشون رو می‌خوره.»

لورا ابروهایش را در هم کشید. «چرا کسی فکر می‌کنه که پروفسور کال یه نکرومانسره؟ اون که هرگز به دیگران آسیب نرسونده.»

لورا این سوال را با نگاه به هر سه نفر پرسید. ریچارد در سکوت همراه با بن شانه‌هایش را بالا انداخت، از طرف دیگر، به نظر می‌رسید که رایان به سختی مشغول نوشتن چیزی در دفتر یادداشتش است و از شرکت در مکالمه خودداری می‌کند. قبل از اینکه لورا بتواند چیزی از او بپرسد، یک دروازه‌ی آشنا در داخل کلاس باز شد.

«اینا تمام افرادین که اومدن؟» پروفسور کال در حالی که کلاس درس را بررسی می‌کرد، پرسید: «چه ناامیدکننده.»

معمولاً پروفسور ترفل پروفسور کال را در کلاس‌هایشان همراهی می‌کرد، اما امروز او در جایی دیده نمی‌شد. نکته عجیب دیگر نحوه لباس پوشیدن پروفسور کال بود. او چیزی پوشیده بود که معمولاً مردم عادی می‌پوشیدند، یک تونیک قهوه‌ای ساده و یک شلوار قهوه‌ای. دیدن او در لباسی غیر از لباس سیاه همیشگیش بسیار آزاردهنده بود.

پروفسور کال در حالی که با لبخندی درخشان دستانش را به هم می‌مالید، کلاس کوچک را مورد خطاب قرار داد. «یه خبر خیلی عالی براتون دارم. تاریخ سفر ما جلو افتاده و زمانش طولانی‌تر شده.»

پروفسور کال که منتظر واکنشی مشتاقانه بود، از دیدن این که چهار دانش آموز فقط با بهت به یکدیگر نگاه می‌کنند، بسیار ناامید شد. لورا مثل همیشه دستش را بالا برد. «آقا، اوه، پس کی می‌ریم؟»

«همین الان!» پروفسور کال گفت و عصایش را از حلقه‌اش بیرون آورد و به سمت در رفت.

صدای انفجاری از مخالفت‌ها از پشت سرش بلند شد. حتی ریچارد همیشه ساکت هم با ناراحتی ناله می‌کرد. رایان سرش را بین دستانش گذاشته بود و بن سرش را تکان می‌داد. لورا تنها کسی بود که قادر بود منطقی فکر کند.

«پ ... پروفسور! ما هنوز حتی وسایلمون رو هم جمع نکردیم. پس کلاس‌هامون چی؟ به خانواده‌هامون باید چی بگیم؟» او پیش از اینکه پروفسور کال بتواند از در عبور کند، فریاد زد.

پروفسور کال در حالی که به پیشانی خود می‌کوبید، ایستاد و به سمت دانش آموزان چرخید. «راست می‌گی، تقریباً فراموش کردم اینها رو به شما بدم.» او سپس چهار دست لباس قهوه‌ای ساده را که بسیار شبیه به لباسی بود که خودش پوشیده بود از حلقه‌اش خارج کرد.

«شما یک ساعت ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پروفسور کال را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی