فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پروفسور کال

قسمت: 108

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۱۰۸: «اوضاع پیچیده‌ شد»

پروفسور کال به پشتی صندلی تکیه داده بود. هر دو دستش را جلوی سینه‌اش جمع کرده بود و با سرعتی نامتوازن با انگشت اشاره‌اش به بازویش ضربه می‌زد. چهره‌اش کاملاً بی‌حالت بود، نه رایان و نه لئونارد نمی‌توانستند چیزی از آن بفهمند. پروفسور کال ناگهان به جلو خم شد و روی پاهایش ایستاد، و باعث شد که مرد فربه درحالی که از شدت غافلگیری نزدیک بود از روی صندلی به پایین پرت شود، به تندی نفس نفس بزند.

پروفسور کال با بی‌خیالی گفت: «نوچ، من مطمئنم که تا به امروز تو رو ندیده بودم.» درحالی که یک ابزار آهنی زنگار گرفته را دستش ظاهر کرده بود. از یک سمت ابزار آهنی یک چوب پنبه‌کِش به طرز تهدیدآمیزی آویزان بود.

«ها، آم، چی؟ اوه، البته، ما قبلاً هرگز ملاقات نکرده بودیم.» لئونارد در حالی که به ابزار مرموز در دستان کشیش خیره شده بود، با لکنت زبان گفت: «ممکنه بپرسم، این دیگه برای چیه؟»

«معلوم نیست؟ واضحه که تو همش داری چرت و پرت تف می‌کنی بیرون، این ابزار به ما کمک می‌کنه تا به حقیقت برسیم.»

ترس به سرعت جای سردرگمی را در لئونارد گرفت، زیرا کشیش رنگ پریده به سرعت بالای سر او رسید. همانطور که چشمانش ابزار حقیقت یاب را دنبال می‌کرد، توانست تشخیص دهد که چیزی که آن را پوشانده است زنگار نیست، بلکه لایه‌ای ضخیم از خون خشک شده است. او سعی کرد بلند شود، اما یک ضربه سریع کشیش، به راحتی او را مجبور به عقب نشینی کرد. هنگامی که پروفسور کال می‌خواست پوست نازک تاجر لرزان را سوراخ کند، صدای نصیحت‌گرانه‌ای به گوش رسید.

«پروفسور! تو نمی‌تونی این کارو بکنی!»

پروفسور کال دست نگه داشت، سرش را بلند کرد و به پالادین نگران نگاه کرد. «دیگه چیه؟ نگو که برای این تاجر برده‌ی خیکی احساس تاسف می‌کنی؟»

رایان سریع سرش را تکان داد. «نه، فقط فکر نمی‌کنم اتاق هتل بهترین مکان برای صحبت با او باشه. دیوارهای اینجا احتمالاً خیلی نازک هستند.»

سردرگمی لئونارد افزایش یافت، اما او آنقدر باهوش بود که بداند جانش در خطر است، زیرا دو عضو کلیسا درباره بهترین مکان برای شکنجه‌ی او صحبت می‌کردند. در حالی که عرق عصبی روی صورتش می‌غلتید، قبل از اینکه فریاد کمک بخواهد، شجاعتش را جمع کرد.

«کمک! کمک! یکی بهم کمک کنه!»

رایان و پروفسور کال که از فریادهای ناگهانی مرد مبهوت شده بودند، هر دو تلاش کردند تا مرد را ساکت کنند. رایان از روی یک میز، که درجای بدی قرار گرفته بود، سر خورد و با زره سنگین و سفید رنگش با سر روی مردی که جیغ می‌کشید افتاد. صندلی که به سختی توانسته بود وزن مرد چاق را تحمل کند، با اضافه شدن سنگینی قابل توجه پالادین، شکست و لئونارد را روی کف چوبی پخش کرد.

پروفسور کال از فرصت استفاده کرد و در حالی که لئونارد در تلاش برای ایستادن بود به بالای او پرید. در حالی که پروفسور کال همانند یک گاوچران، روی سر مرد خودش را ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پروفسور کال را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی