فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 152

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۱۵۰ تاروت

اتفاقی که بعد از آن افتاد واضح بود.

برادر شن‌یی منبع ژن‌های نیمه‌ خدا و فناوری اصلاح ژن را دنبال کرد و سرانجام راهی برای ورود به برنامه پیدا کرد. او ممکن بود خودش وارد شده باشد یا تمام تلاشش را کرده باشد و گروهی از طرفداران کاملاً وفادار ایجاد کرده باشد تا با او وارد شوند. در همین حال، شن‌یی آخرین آرزوی لیان‌شی را دنبال کرد. او ترمینال موبایل برنامه را که از لیان‌شی به جا مانده بود گرفت و مستقیما وارد برنامه شد.

نام خانوادگی اصلی شن‌یی، لیان بود. او می ترسید در طول دوره ی تازه واردی اش به برنامه، توسط پت های احتمالی در نطفه خفه شود، بنابراین چهره و نام خانوادگی خود را تغییر داد و تبدیل به شن‌یی شد.

شن‌یی می‌دانست که برادرش در برنامه است، اما ظاهراً او هم نام و ظاهر خود را تغییر داده و در کمین بود.

شن‌یی می‌دانست که پت های زیادی در برنامه وجود دارد، اما بیشتر اوقات، نمی‌توانست تشخیص دهد مگر اینکه آنها خودشان را افشا کنند. به این دلیل بود که پت ها بسیار خصوصی بودند. پس از افشا شدن، خود را می‌کشتند یا منفجر می‌شدند. دهان آنها بسیار قرص و محکم بود، بنابراین او نمی‌توانست سازمان را عمیقاً در برنامه کاوش کند. در دو سال گذشته، او ممکن است امتیازهای زیادی جمع کرده باشد، اما هیچ ایده ای در مورد پت های در برنامه نداشت.

شن‌یی در این نامه گفته است که برادرش زودتر از او وارد برنامه شده است. حتی اگر امتیازات کمتری هم داشت، این اختلاف خیلی زیاد نبود. او به احتمال زیاد آرزوی تعلیق عنوان خود را داشت و داوطلبانه در رده پایین‌تر ماند و از چشم و گوش مردم دوری کرد و در خفا پیشرفت کرد.

همه چیزهایی که اکنون اتفاق افتاد، حدس شن‌یی را تأیید کرد.

شیه‌چی بخش ۱۰ رتبه برتر برنامه را باز کرد و دید که شماره یک در این رتبه بندی جیانگ‌شو نام دارد. حافظه شیه‌چی عالی بود. در رده بندی ۱۰ برتر قبلی چنین نامی وجود نداشت. به عبارت دیگر، این بازیگر به نام جیانگ‌شو از ۹ بازیگر اوج دیگر پیشی گرفت و مستقیماً به مقام امپراتور فیلم صعود کرد.این امکان وجود داشت؟

پیرمرد قبلاً گفته بود که این نسل رو به زوال‌ترین نسل بازیگران برنامه است و باید بهبود یابد. ستاره‌های این نسل پژمرده شدند و دیگر شکوفا نشدند. با این حال، موقعیت امپراطور فیلم واقعی بود. فقط بازیگرانی که فیلم سیاه دارند می‌توانند در این موقعیت باشند. بنابراین، جیانگ‌شو باید یک فیلم سیاه داشته باشد.

فیلمی که شن‌یی در آن مرد، تبدیل به یک فیلم سیاه نشد. این بدان معنا بود که جیانگ‌شو قبلا یک فیلم سیاه داشت. با این حال، اگر او یک فیلم سیاه داشت، چگونه می‌تواند در رده بندی ۱۰ برتر قرار نگیرد؟ او باید حداقل در اوج باشد. او ممکن است هویت‌های متعددی داشته باشد تا این نکات را پخش کند. مرگ یوان یه باعث شد شیه‌چی بفهمد که باز کردن هویت دیگری توسط برنامه مجاز است.

حدس شن‌یی درست بود.

در این ویدئو، کسی که در وسط دو شخص شدیدا مجروح ایستاده و شن‌یی را مجبور به کشتن خود کرد، جیانگ‌شو بود. جیانگ‌شو یک پت بود. با توجه به نگرش سایر پت ها، او باید رهبر سازمان پت ها در برنامه باشد. به عبارت دیگر... برادر شن‌یی.

آخرین کلمات او به شن‌یی همه چیز را فاش کرد. در این ویدئو، جیانگ‌شو از خود پرسید: «از اول که جنگیدن با من رو شروع کردی تا به حال، فکرشو کرده بودی که ممکنه همچین پایانی داشته باشی؟»

از اول - شاید منظورش قبل از آن بود. سپس در آخر، جیانگ‌شو شن‌یی را نکشت ، بلکه او را مجبور به کشتن خود کرد. جیانگ‌شو احتمالاً محبت کوچک خانوادگی را که باقی مانده بود در نظر گرفته بود و نمی‌خواست دستانش به خون برادرش آغشته شود.

شیه‌چی حقیقت را از رن‌زه و یان جینگ پنهان نکرد. هر دو نامه را دیدند و مدتی مات و مبهوت ماندند و نتوانستند صحبت کنند. یان جینگ آب دهانش را قورت داد. «برادر شیه، کسی که فرستاده شد، کسی که ژن نیمه خدا داشت... تو هستی؟ لیان‌شی پدربزرگ توعه و شن‌یی پدرته؟ سو چینگ مادر کوچیک توعه.»

شیه‌چی به او گفت: «اگه لکنت گرفتی حرف نزن، ممنون.»

یان جینگ بلافاصله جلوی دهانش را گرفت و مثل مرغی که به برنج نوک می‌زند سری تکان داد.

رن‌زه گفت. «خب میخوای چیکار کنی؟»

«قبولش میکنم.» شیه‌چی پاسخ داد. «جز این دیگه چیکار می‌تونم بکنم؟»

یان جینگ دو انگشتش را از دهانش جدا کرد و نتوانست خودداری کند و نگوید: «یه پسر که کار پدرش رو به ارث برده؟»

شیه‌چی به او خیره شد. «رابطه من با لیان‌شی و شن‌یی مهم نیست. مهم اینه که من فقط می‌تونم این رو قبول کنم. آرزوم هنوز برآورده نشده. بعلاوه، پت قطعاً قدرت حمله اشون رو روی نابودی من متمرکز میکنن. شن‌یی این رو به خوبی می‌دونست، بنابراین اون فقط کمی به این رابطه اشاره کرد. اون به خودش زحمت نداد از در احساسات وارد بشه و حرف بزنه .»

«اون راست میگه. پت اجازه نمی‌ده برم.» شیه‌چی چشمانش را پایین انداخت و تمسخر کرد. «علاوه بر این، اون آشکارا دروغ گفت.»

چشمان رن‌زه گشاد شد. «چه دروغی؟»

«اون احتمالاً می‌دونست قراره بمیره. شاید همه اینها رو خودش ترتیب داده بود. مرگ اون می‌تونه طبق محاسبات خودش باشه پس این که قبول کنم هم توی برنامه اش بوده.»

رن‌زه و یان جینگ نگاه هایشان را رد و بدل کردند.

شیه‌چی روباه پیر را در دلش نفرین کرد و نامه را به رن‌زه داد. «توی نامه اومده بود که مشکل اون اینه که نمی دونه کدوم بازیگرا پت هستن. حالا می دونه.»

رن‌زه برای لحظه ای یخ کرد. بعد متوجه چیزی شد و فریاد زد: «یعنی اون از خودش به عنوان طعمه استفاده کرد تا سازمان پت رو از لونه اشون بکشه بیرون؟ اگه خوش شانس باشه، می‌تونه همه اونا رو رو هم بگیره. اگه بدشانس باشه، هنوز تو واسه انجام کارش اینجا هستی، درسته؟»

رن‌زه روشن شد. «بله، اگه اون زنده می موند، هسته‌ی پت قطعاً می مرد. اون امپراتور فیلمه و می‌تونه آشفتگی رو پاک کنه. حتی اگه مرده باشه، می‌تونه تعدادی از اونا رو برای تو بکشه. کسایی که نمردن هم، توسط تو افشا می‌شن و مورد رسیدگی قرار می‌گیرن. به این ترتیب، مشکلات خیلی کم میشن.»

یان جینگ به ران او ضربه زد. «آه، اون ویدیو! جای تعجب نداره که چرا اون گفت “اگر من زنده بمونم، کار شماها تمامه.” اگر من بمیرم بازم کارتون تمومه!'»

چندین بار ویدیوی مرگ شن‌یی را تماشا کرده بود و هر خط از حرف هایش را بخاطر داشت. حالا او معنی واقعی کلمات شن‌یی را می‌دانست!

شیه‌چی فندک را بیرون آورد و گوشه ای از نامه را روشن کرد. او بالا رفتن شعله‌های آتش را تماشا کرد و گفت: «به‌نظر شما امپراطور فیلم بودن خیلی خوبه؟ بی ارزشه.»

رن‌زه احساس می‌کرد که در این جمله حس دلسوزی و همدردی وجود دارد.

«صبر کن، نسوزونش!» یان جینگ از جایی که روبروی شیه‌چی ایستاده بود با نگرانی فریاد زد. «پشتش یه چیزی نوشته!!»

شیه‌چی کاغذ را چرخاند. کلمات را دید و حالتش تیره شد.

«اگه آرزوی منو با موفقیت برآورده کنی، می‌تونی کمکم کنی که دوباره زنده بشم؟ امپراطور فیلم شیه چی؟ من نسبت به مادرت کمی بی‌میلم.»

رن‌زه مات شده بود. «...من احساس می‌کنم اون اصلاً نمرده.»

یان جینگ سری به تایید تکان داد.

شیه‌چی با آرامش یک سوم نامه سوخته باقی مانده را در آب فرو کرد تا آتش را خاموش کند. سپس آن را بیرون آورد و در بالکن خشک کرد.

یان جینگ مات و مبهوت شد. «تو نمی‌سوزونیش؟»

شیه‌چی توضیح داد: « با وجود این در آینده فرصتی بوجود میاد که به سو چینگ احساسات واقعی این سگ صفت رو نشون بدیم.»

شیه‌چی امتیازات شن‌یی را به ارث برد و با عصبانیت خندید. قبلاً فقط یک حدس بود، اما نکات شن‌یی حدس او را کاملاً تأیید کرد. شن‌یی دروغ می‌گفت و شیه‌چی را محاسبه می‌کرد.

۹۵۰۰۰ امتیاز. آن مرد پیر به وضوح به او گفت که او ۶۰۰۰ امتیاز کمتر از ۱۰۰۰۰۰ امتیاز دارد. با این حال، تعداد واقعی ۵۰۰۰ بود. علاوه بر این، شیه‌چی باور نداشت که حتی اگر شن‌یی امپراتور فیلم با آن همه امتیاز باشد، انتقال امتیازات و آیتم‌ها به او مجانی باشد. برنامه ای که فقط به فکر سود خودش است هیچ کاری را رایگان انجام نمی‌دهد.

بنابراین، شن‌یی احتمالاً تنها ۲۰۰۰ امتیاز یا حتی کمتر، از هدف خود فاصله داشت. او عمداً گفته بود بیشتر است تا احساسات شیه‌چی را تسکین دهد و او را وادار کند که فکر کند وضعیت آنقدرها هم جدی نیست.

در واقع، جنگ در شرف شروع بود. علاوه بر این، اگر پت در اطراف او کمین کرده بود، می‌توانست اخبار نادرست را از طریق او گزارش کند و حریف را فریب دهد تا از قدرت رزمی اشتباه برای مقابله با او استفاده کند.

در واقع، در آن زمان، شن‌یی، سو چینگ را خیلی فوری دور کرده بود، زیرا می‌دانست که این شرایطی قریب الوقوع است و نمی‌توانست حتی یک لحظه صبر کند. البته او این ها را نگفت و اجازه داد دیگران فکر کنند مشکل بزرگی نیست.

برای فیلمی که شن‌یی در آن مرد، فقط سه پایان ممکن وجود داشت که هیچ کدام از آنها ضرری برای شن‌یی نداشت.

بهترین حالت این بود که او توانست ۱۰۰۰۰۰ امتیاز به دست آورد تا سازمان پت را کاملاً نابود کند، زنده برگردد و بقیه آنها را از بین ببرد. بدترین حالت، سناریوی فعلی بود. شن‌یی مرده بود و شیه‌چی بقیه کارها را انجام می‌داد.

آخرین مورد، محتمل تر بود؛ بنابراین شن‌یی همه چیز را از قبل ترتیب داده بود.

شیه‌چی روی رابط آرزو کلیک کرد. زیر آرزوی «اجازه دهید شیه‌شینگ‌لان یک بدن به دست بیاورد»، او آرزوی «بگذارید سازمان پت به‌طور کامل نابود شود» را اضافه کرد.

برنامه برای مدتی بارگذاری شد قبل از اینکه ارزش آرزو را محاسبه کند: ۱۰۰۰۰۰. خیال شیه‌چی راحت شد. خوشبختانه شن‌یی در این مورد به او دروغ نگفته است. وگرنه اگر آرزوی ۱۵۰ یا ۲۰۰ هزار امتیازی کرده بود او می باخت.

شن‌یی کمی اوضاع را سنجیده بود. او می‌دانست چه چیزی دروغ است و چه چیزی دروغ نیست.

در برنامه، امتیاز، یک سیستم توزیع آرزو بود. اگر یک آرزو وجود داشت، امتیازها مستقیماً به این آرزو تزریق می‌شد. اگر چندین آرزو وجود داشت، امتیازها توسط بازیگر به هر آرزو اختصاص می‌یافت. بنابراین، امتیازاتی را که شیه‌چی به آرزوی خودش تزریق کرده بود، نمی‌توانست برای آرزوی شن‌یی استفاده شود و از امتیازات شن‌یی هم نمیتوانست برای آرزوی خودش استفاده شود.

او فقط امتیازات را به ارث برده است. او نمی‌توانست به‌طور کامل آنها را تصرف و مجددا بین آرزو ها توزیع کند.

شیه‌چی به کوله پشتی آیتم شن‌یی نگاه کرد. او سه ردیف مرتب از آیتم‌ها را در داخل آن دید و خلق و خویش فوراً بهبود یافت. شن‌یی در مجموع شش آیتم قرمز، ده آیتم نارنجی و سه آیتم بنفش داشت. بالاترین کیفیت در برنامه یک مورد قرمز بود و هیچ مورد سیاهی وجود نداشت.

شیه‌چی همه آیتم‌ها را بیرون آورد و مثل غرفه روی زمین گذاشت. رن‌زه و یان جینگ مات و مبهوت شدند و یان جینگ صدای “وای” را بیرون داد که انگار تا به حال هرگز دنیا را به چشم ندیده بود.

شیه‌چی می‌دانست که به چه چیزی نیاز دارد و در انتخاب‌هایش تردید نداشت.

شن‌یی ۵۰۰۰ امتیاز و او بیش از ۱۰۰۰ امتیاز از آرزویش فاصله داشت. سر جمع به بیش از ۶۰۰۰ امتیاز می رسید. تنها زمانی که کیفیت اولیه فیلم قرمز بود، می‌توانست امیدوار باشد که جمع کردن امتیازات مورد نیاز را به یکباره انجام دهد. اگر جمع آوری امتیاز بین دو فیلم تقسیم می‌شد، خطرش بیشتر می‌شد و بدون شک یک فرصت بیشتر برای از بین بردنش به دشمن می‌داد.

شیه‌چی خیلی واضح به آن فکر کرد و به یان جینگ نگاه کرد. «قبلاً گفتی یه فیلم ترسناک مناسب وجود داره؟»

یان جینگ تعجب کرد و بلافاصله پاسخ داد: «یه فیلم اوج نارنجی و یه فیلم قرمز متوسط هست. فیلم‌ها هر نصف ماه یبار آپدیت می‌شن. برای نصف ماه گذشته این دو فیلم مناسب هستن.»

شیه‌چی تعجب کرد: «موضوع فیلم قرمز چیه؟»

او باید با توجه به موقعیت فیلم آیتم‌هایی را انتخاب می‌کرد.

«من فقط می‌دونم که مربوط به تاروته. هیچ چیز دیگه ای مشخص نکردن.»

یان جینگ بسیار مضطرب بود. برنامه اینطور بود هر چه کیفیت فیلم بالاتر باشد، اطلاعات آن کمتر لو می‌رود.

شیه‌چی کمی اخم کرد. «کارت‌های تاروت؟»

«بله.» یان جینگ لحظه ای فکر کرد. « اون آیتمی رو که یی هسونگ توی فیلمی که تازه ازش برگشتی سعی کرد باهاش تو رو بکشه یادته ؟»

شیه‌چی آن را به یاد آورد. «مرگ؟»

به یاد آورد که پس از به دام انداختن او در پیله، یی هسونگ کارت تاروت را بیرون آورد و اسکلت مرگ سوار بر اسب را احضار کرد.

یان جینگ فریاد زد: «آره! این فیلم قرمز و اونی که یی هسونگ توش بود یه سریالن!»

شیه‌چی سر تکان داد. معلوم شد اوضاع از این قرار است.

یان جینگ توضیح داد: «اسم فیلمی که یی هسونگ فیلمبرداری کرد، مرگ تاروت بود. عمدتاً در مورد کارت مرگ توی کارت‌های تاروت صحبت می کنه. این یه فیلم قرمز جدیده و من حتی اسمش رو هم در حال حاضر نمی‌دونم.»

یان جینگ لبخند تلخی زد. «پس باید محتاط باشی. یه فیلم قرمز متوسط...»

شیه‌چی مستقیماً پرسید: «چه زمانی شروع به ضبطش می‌کنن؟»

«چهار روز بعد—ها؟» یان جینگ ناگهان به چیزی فکر کرد. چشمانش برق زد و با هیجان صحبت کرد. «شیه‌چی! اون... اونا...»

شیه‌چی به بالا نگاه کرد و لحنش صاف بود. «دوره استراحت دارن؟»

«بله! چطور تونستم فراموش کنم؟ جیانگ‌شو و بقیه یه دوره استراحت دارن. تازه برگشتن و نمی‌تونن بلافاصله وارد فیلم بعدی بشن! پس برادر شی، تو فقط باید ۵۰۰۰ امتیاز توی فیلم بعدی بدست بیاری و بعد اونا می میرن!»

یان جینگ الهام گرفت و به آینده ای روشن فکر کرد. با این حال، شیه‌چی آب سردی روی او ریخت. «اونا می‌تونن آرزوی کوتاه کردن دوره استراحت رو کرده باشن.»

رن‌زه غافلگیر شد. «پس چرا شن‌یی این کار رو نکرد ؟ اگه کوتاهش می کرد نمی‌تونست سریعتر فیلم برداری کنه؟»

شیه‌چی لبخند زد. «به این دلیل که واسه اینکار امتیاز لازمه. بزار ازت بپرسم، اگه به ۵۰۰۰ امتیاز برای کوتاه کردن دوره استراحت نیاز باشه، انجامش میدی؟ هدف شن‌یی جمع آوری امتیاز بود پس قطعا اینکار رو نمی کرد. با این حال، جیانگ‌شو انجامش می داد چون می‌خواد سازمان رو نجات بده. بعد از نجات دادن سازمان، اون می تونه امتیازای بیشتری بدست بیاره. اونا اهداف و ایده‌های متفاوتی دارن.»

شیه‌چی فهمید که بازیگران معمولی نباید بتوانند آرزوهای مرتبط با برنامه یا آرزوهایی داشته باشند که به بازیگران دیگر آسیب برساند، مانند کوتاه کردن دوره استراحت. فقط این که یک امپراتور سینما امتیازاتی داشت و قطعاً می‌توانست این کار را انجام دهد. به همین دلیل بود که افراد زیادی می‌خواستند به این موقعیت صعود کنند. همکاری ۹ بازیکن اوج برای محاصره نیمه‌ خدا احتمالاً به دلیل تمایل به امتیازات بود. امتیازات دیوانه کننده بودند.

ذهن یان جینگ هوشیار شد. بنابراین اگر طرف مقابل باهوش بود، شیه‌چی به احتمال زیاد در فیلم بعدی با جیانگ‌شو ملاقات می‌کرد.

یان جینگ اظهار کرد: “می فهمم”.

شیه‌چی به او گفت: «مستقیماً گزارش منو بده.»

رن‌زه تعجب کرد. او در مورد آن فکر کرد و سخنان محتاطانه خود را قورت داد. نیازی نبود. الان زمان کم کردن سرعت نبود. شیه‌چی وقتش کم بود. شیه‌چی پس از تایید رفتن به فیلم، شروع به انتخاب آیتم‌ها کرد.

شیه‌شینگ‌لان فاقد یک سلاح دستی بود و این باید اولین مورد باشد. ثانیاً، او کالای قرمز تازه به دست آمده، کاغذ خالی را می‌آورد. برای آیتم آخر، او یا حلقه شکست ناپذیر را می‌آورد یا یکی از آیتم‌های شن یی را انتخاب می‌کرد.

شیه‌چی قبلاً فکر می‌کرد که شن‌یی بسیار موقعیت بالایی دارد اما در واقع شیه‌چی دیگر به کمک او نیاز نداشت. ممکن است بین موقعیت شیه‌چی و شن‌یی شکاف وجود داشته باشد اما این شکاف کاملاً جبران ناپذیر نبود. اگر شن‌یی نمی‌مرد، حتی می‌توانست یک فیلم ترسناک با او فیلمبرداری کند.

«برادر به‌نظرت بهتره بیای بیرون و نگاه کنی؟»

آیتم‌ها متعلق به شن‌یی بود. او ممکن است آنها را به ارث برده باشد، اما قطعاً تأثیر آن بسیار کاهش می‌یابد. از این گذشته، این آیتم‌های رده بالا مستقیماً توسط کارفرما آماده می‌شد و همچنین متناسب با نیازهای بازیگران بود. کسی که بیشتر از آنها استفاده کرده بود قطعا شن‌یی بود. شیه‌چی فقط امیدوار بود که بتواند از آنها استفاده کند بدون اینکه آنها مانع او شوند. وگرنه بهتر بود آیتم‌های خودش را بیاورد.

شیه‌چی سردرد داشت. او تقریباً چند مورد را لمس کرده بود و چندین مورد وجود داشت که با او در تضاد بودند. آنها کاملاً او را رد کردند و نتوانستند مورد استفاده او قرار گیرند. نمونه بارز آن شمشیر قرمز خونی بود که شن‌یی قبل از مرگ از آن استفاده کرد.

شیه‌شینگ‌لان پاسخ داد: «بزار یه نگاهی بندازم.»

آیتم‌ بنفشی وجود نداشت. نکته اصلی انتخاب بین آیتم‌های قرمز یا نارنجی بود. شیه‌شینگ‌لان خم شد و به آیتم‌های قرمز نگاه کرد. لحظه ای که او از آنجا عبور کرد، شمشیر خونین لرزید. شدت آن به قدری بود که بدنه شمشیر با زمین تماس پیدا کرده و صدایی مهیب ایجاد کرد. بدنه شمشیر قرمز بود و روی تیغه سفید، مه سرخی به سرعت در حال حرکت بود.

شیه‌شینگ‌لان اخم کرد. او رفت و به‌طور آزمایشی دستش را دراز کرد تا آن را لمس کند. شمشیر فوراً عقب کشید و فرار کرد و به او اجازه لمس نکرد.

شیه شینگ‌لان به شیه‌چی گفت: «نه.»

او احساس پشیمانی نمی‌کرد. او مستقیماً به سمت کالای قرمز رنگ بعدی رفت و می‌خواست تلفن خود را روشن کند تا هدف آن مورد را بفهمد که شمشیر دوباره شروع به درخشش و لرزش کرد. شیه‌شینگ‌لان مجبور شد دوباره به آن نگاه کند.

شیه‌چی فکر کرد عجیب است. «...بالاخره میخواد یا نه؟»

چرا از شمشیر اشتیاق دید؟

«فقط ارواح می‌دونن.» شیه‌شینگ‌لان قبل از اینکه با لحنی نامطمئن صحبت کند متفکرانه به آن خیره شد: «من ازت برای کشتن کسایی که اربابت رو کشتن استفاده می کنم؟»

شمشیر برای لحظه ای یخ کرد. سپس به سمت دست شیه‌شینگ‌لان پرواز کرد و خود را به انگشت کوچک او مالید تا محبت خود را نشان دهد. شیه‌شینگ‌لان به معرفی شمشیر در تلفن خود نگاه کرد.

[شمشیر شیطان خون، محصول فیلم ترسناک «دیو خون.» در خلاصه داستان شیطان خونین آمده است: طبق افسانه، شیاطین خون با مکیدن خون انسان و افکار شیطانی می‌توانند قدرت خود را افزایش داده و پیری را به تاخیر بیندازند. البته عمل منحصر به فرد آنها جایگزینی است. آنها روح را با انسان‌های جوان مبادله می‌کنند و تبدیل به کبوتری می‌شوند که لانه زاغی را اشغال می‌کند تا همیشه زندگی کند.

در شمشیر شیطان خونین، یک شیطان خون زیر سن قانونی مهر و موم شده است. او مانند پدر و مادرش که پیری را پشت سر گذاشتند و از جوانی لذت بردند، حاضر نبود زندگی دیگران را بدزدد. از این رو بدنش را نابود کرد و برای همیشه بر این شمشیر مهر زد.]

معلوم شد یک بچه ی خوش قلب است. او احتمالا با شن‌یی رابطه خوبی داشت و می‌خواست انتقامش را بگیرد. این باعث شد که با ارباب بعدی خود موافقت کند.

شیه‌شینگ‌لان به بقیه نگاه کرد.

[شمشیر شیطان خونی همان ویژگی‌های شیاطین خون را دارد. محیط تاریک را دوست دارد. می‌تواند نیروهای شیطانی اطراف خود را جذب کند و آن را به قدرت خود تبدیل کند. هوش دارد و می‌توان به او دستور داد کاری انجام دهد.]

شیه‌چی فهمید. جای تعجب نیست که چرا شن‌یی این آیتم را به فیلم ترسناک جنگل سنگ قبر آورده است. جنگل تاریک، مرطوب و منزوی با عادات شمشیر، سازگار بود و به آن اجازه می‌داد قدرت خود را به حداکثر برساند. فقط معلوم نبود که فیلم بعدی او به خوبی با این آیتم مطابقت دارد یا خیر. اطلاعات فعلی محدود بود، بنابراین او فقط می‌توانست برای انتخاب تلاش کند.

پس از اینکه تصمیم گرفت فرزند شیطان خون شن‌یی را بیاورد ، شیه‌چی دوباره نگاه کرد. بالاخره چشمش به یک آیتم قرمز مبتدی افتاد که کیفیت بالایی نداشت اما خیلی جالب بود. اسمش همانند کار کردش بود. اسمش معکوس بود. یک شیشه شفاف ساده بود اما اثر بسیار قدرتمندی داشت. می‌توانست حمله حریف را پس بزند.

می توان آن را نسخه ۲.۰ حلقه ایمنی او در نظر گرفت. انگشتر او فقط مصونیت داشت. این آیتم مصونیت می‌بخشد و می‌تواند حمله را پس بزند. فقط یک بار می‌توانست یک حمله را پس بزند، اما می‌تواند در زمان‌های خاص به نتایج غیرمنتظره‌ای برسد. مثلا... زمانی که کسی تازه وارد بود.

شن‌یی نمی‌توانست از این چیز استفاده کند. او مقاومت و خروجی خود را تقویت کرد بنابراین به آن تکیه نکرد. با این حال، برای شیه‌چی ضروری بود. بالاخره یک نفر از او حمایت می‌کرد و کیفیت خودش در همه زمینه‌ها به آن حد نرسیده بود.

رن‌زه مقدمه شیشه را اسکن کرد و به‌نظر می‌رسید که می‌داند به چه چیزی فکر می‌کند. لحنش دلسوزانه بود. «شیه‌چی، متوجه شدی که همیشه بیش از توانایی هات تحت فشار قرار می‌گیری؟»

شیه‌چی آیتم‌ها را برداشت و آنها را یکی یکی برگرداند در حالی که به آرامی پاسخ می‌داد: «شن‌یی نهالیه که به‌طور معمول رشد کرده. من فقط توی نگاه اول کمی کوتاهتر از اون هستم اما در واقع این قد گردنمه که به سختی بالا کشیده میشه.»

رن‌زه: «......»

کتاب‌های تصادفی