شرور می خواد زنده بمونه
قسمت: 3
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر سوم
قد دکولین چیزی در حدود ۱۹۰ سانتی متر بشمار میرفت و این به تنهایی ویژگی چشمگیری در مورد او محسوب میشد.
دکولین لباس رسمی به تن میزد و با وقار و متانت کامل در همه جا حضور پیدا میکرد. ظاهر چشم گیرش، تاثیر به سزایی روی دیگران داشت. لباس و ظاهرش نسبت طلایی او را نشان میداد.
دکولین ون گراهان یوکلین...
هیچ عیب و نقطه ضعفی در او دیده نمیشد، تا جایی که به نظر میرسید که دکولین تجسم «اصیل بلند رتبه» باشد. ظرافت در نحوه راه رفتن، گفتارش، حالات چهره، و هر چیزی که او انجام میداد، دیده میشد.
«اون عوضی.....»
این چهره های بی نقص برای بعضی، یا بهتر است بگوییم برای عدهای چیزی بیش از یک پوسته نفرت انگیز بنظر نمیرسید.
«آه...»
ایفرین لونا، به محض دیدن دکولین، خشم خود را خالی کرد.
نه تنها حرف هایش پر از طعنه و نیش بودند، بلکه حرکاتش هم طعنه آمیز بنظر میرسید. انقدر دستش را محکم مشت کرد که خون دستش خشک شد و دستش، سفید رنگ پریده ای بنظر می آمد... او لب پایینش را گاز گرفت.
دکولین، میراث و دستورات پدرش را دزدیده بود و طوری وجهی پدر ایفرین را خراب و تباه کرد که آخر به مرگ او منجر شد.
عموم مردم، دکولین را به عنوان یک "نابغه در تفسیر حلقه های جادویی" ستایش می کردند، اما شهرت او تنها به کار پدرش متکی بود...
{....توجه.}
در همان زمان، یک کریستال جادویی، صدای دکولین را تقویت کرد.
{من الان سخرانیم رو شروع میکنم.}
سالن بزرگ مملو از صد ها نفر بود. دکولین به جمعیت زیاد مردم در زیر صحنه خیره شد. نگاهش همچون چاقو تیز بود.
ایفرین دلش میخواست با چاقو، دو چشم مرد را از کاسه دربیاورد.
«اون کثافت...»
با اینحال، الان زمان مناسبی برای انجام اینکار محسوب نمیشد.
دکولین دشمنی به شمار میرفت که ایفرین قصد داشت او را بکشد. این تنها دلیلی بشمار میرفت که او برای برج دانشگاه درخواست داد، اما انتقام، بدون هیچ پسزمینه مناسبی، فقط باعث پشیمانی آدم میشد.
ایفرین فقط برای چشیدن لحظه شیرین انتقام، زندگی میکرد، به همین خاطر کمی بیشتر صبر کردن، مشکلی ایجاد نمیکرد.
{از دیدنتون خوشحالم...}
شاید هم.... یکم برای مرد دردسر درست میکرد. ناگهان ایدهای به ذهن ایفرین رسید، او در حالیکه شنل لباسش را بالا میداد، ایدهای را داخل ذهنش پرورش داد.
******
... من صدها نفر رو توی اون سالن بزرگ دیدم. نگاه های سنگینشون روی من بود و یک دوربین مدل قدیمی به طرز گیج کننده ای پشت سرهم فلش میزد.
من به تنهایی با همهی این چیزها روبرو شدم.
خب، یکم نگران کننده بود.
اما هیچ احساس تنشی در من دیده نمیشد. من همه این جور چیز هارو دست کم میگرفتم.
تو زندگیم، اینجور رفتار ها کاملا عادی بشمار میرفتن، این توجهات، چیز فشار آوری محسوب نمیشد، بلکه یک امتیاز بود. این حس برگزیده و سرتر بودن مثل پوست به بدنم چسبیده بود.
«از دیدنتون خوشحالم. من دکولین از خانواده یوکلین هستم...»
بنابراین من کاملا با فراغی آسوده، سخنرانی رو شروع کردم.
شروع این سخنرانی با خط اول دست نوشته و معرفی شخصیت دکولین بود.
«من یک استاد ارشد در برج دانشگاه امپراتوری هستم که بر جادوگران پادشاه در رتبه عناصر حکومت میکنه... فرقی نمیکنه که آب، باد، آتش، یا زمین باشه، هیچ تفاوتی درشون وجود نداره.»
این جمله، احساسات سرم&ست کنندهای رو به من داد.
«...همانطور که مشخص هست، جادو عمدتا به سه بخش بزرگ، ``ویژگی`` و نه ``نوع`` تقسیم میشود. ویژگی ها شامل عناصرها، ریشه ها و مجراها هستن. انواع شامل، احضار، ارواح، تخریب، پشتیبانی، کنترل، قابلیت انعطاف، توازن، توهم و تخصصی میشن.»
من فقط اون چه که روی نسخه خطی نوشته شده بود، رو میخوندم.
با اینکه این تنها کاری بود که انجام میدادم، همهی تمرکزم رو روی نفس کشیدن و توجهام گذاشتم. این بخشی از ویژگی `` ارعاب شدید`` محسوب میشد.
«بنابراین، یک جادوگر تنها زمانی میتونه دستاورد هایی در جادو کسب کنه که روی ویژگی و نوع مناسب خودش کار کرده باشه.»
زمانی که صحبتم تمام شد، انگشتم رو تکون دادم.
تیک!!
با صدایی گوش نواز، چراغ های سالن خاموش شد و دایره های جادویی در هوا شکل گرفتند.
«کمال و رهایی مانا. تحقق اون چیزیه که ما اون رو جادو می نامیم. بنابراین، برای موفقیت در تحقق جادو، ابتدا باید درک درستی از دایره جادویی به دست آورد. حالا بیاید نگاهی به دایره های جادویی بالا بندازیم.»
لحظهای مکث کردم تا تماشاکنندگان بتونند به درستی به دایره جادویی نگاه کنند.
در نگاه اول، شکلی هندسی متشکل از خطوط و منحنی های متعدد، و شبیه به فراکتال ها بنظر میرسید.۱*
*۱ فراکتال (ریاضی)
واژه fractal، ساختاری هندسی است که با بزرگ کردن هر بخش از این ساختار به نسبت معین، همان ساختار نخستین به دست آید. به گفتاری دیگر فراکتال ساختاری است که هر بخش از آن با کلاش همانند است. فراکتال از دور و نزدیک یکسان دیده میشود. به این ویژگی خودهمانندی گویند.
«این دایره جادویی ۶۸ ضربه ای از مداری استفاده می کنه که شبیه یک فرورفتگی منحنیه و مانا ابتدا در مرکز متمرکز شده و سپس به بیرون رانده میشه. اون چه که از درون به بیرون گسترش پیدا میکنه، ماهیت «تخریب» و «حمایت» هست. اما جادوی تخریب باید یک خط مستقیم به شکل یک تورفتگی و دندانه دار باشه. بنابراین، این یک فرمول جادویی محسوب میشه. بعدش....»
اولین آیتم در فهرست مطالب، ``بنیاد جادو`` بود.
سخنرانی چیزی حدود ۱۵ دقیقه طول کشید و من حتی برای لحظهای آرامش و خونسردیم رو از دست ندادم. نوشته های متن دست نویس انقدر راحت از دهانم خارج میشد، که انگار از قبل آمادگی داشتم.
با کمال تعجب- من کاملا ترکیب بندی و محتوای ساختاری دست نوشتی رو که امروز برای اولین بار دیده بودم رو درک میکردم.
«..... جادو بر اساس دایره های جادویی اینطور هست. با اینحال، آیا مانا همیشه به سحر و جادو منجر میشه و آیا اگر کسی بخواد از جادو استفاده کنه، نیازه که دایره های جادویی رو مطالعه بکنه؟»
از این نقطه به بعد، سخنرانی در مورد ``چگونگی استفاده از مانا`` بود.
کتابهای تصادفی
