فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

شرور می خواد زنده بمونه

قسمت: 48

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر چهل و هشتم

«کوخ..»

با این‌ها ضربه ناشناخته‌ای به شکمش وارد شد و او را پرت کرد. راک هارک روی زمین افتاد اما به سرعت ایستاد و به دکولین خیره شد. او همچنان در همان نقطه ایستاده بود، حتی یک اینچ هم تکان نخورد.

«سرفه..»

او خونی را که سرفه کرده بود پاک کرد و از این احتمال که حریفش اسلحه‌ای روی بدنش پنهان کرده بود آگاه شد.

«هووف...»

راک هارک دوید و دستهایش را دراز کرد، وانمود کرد که با خنجر ضربه می زند، سپس عقب رفت و برای اینکه بفهمد مرد، چه نوع اسلحه ای در اختیار دارد، چهره ای دروغین از خودش دراورد. با این حال، به جای یک سلاح تیغه‌دار یا یک جسم بی‌نقص، پای بلند دکولین به بینی او برخورد کرد.

«اخخ....»

راک هارک عقب کشید و صورتش را گرفت.

«...راک هارک.»

چشمان دکولین، همچنان که به او خیره شده بود آرام ماند، اما نگاهش یخ زده بود.

«چقدر جای مشتام و لگدام درد میکنه؟»

دکولین از روی کنجکاوی واقعی این سوال را پرسید. کیفیت مانا تنها به جادو محدود نمی‌شد. ممکن است اغراق آمیز باشد اما هیچ تفاوتی با کیفیت انسانی نداشت. کیفیت مانا، به هر چیز مربوط به مانا یعنی {ویژگی ها} اعمال می‌شود. بنابراین ویژگی {مرد آهنی} که به شخص اجازه می‌داد تا از بدن خود به نحو احسن استفاده کند و در عین حال حملات خود را مخرب‌تر کند، می‌توانست یک سطح، بالاتر برود.

به همین دلیل دکولین کنجکاو بود.

«مجبورم نکن سوالم رو دوبار بپرسم.»

راک هارک در حالی که جریان خون، سوراخ های بینی اش را مسدود می کرد به او خیره شد.

«اونها چقدر درد دارن؟»

او به مرد نگاهی کرد. مرد، قد بلند و متکبر بود و به نظر می‌رسید راک هارک که اشک هایش در مرز جاری شدن بودند، بسیار پایین تر از اوست.

«جوابمو بده.»

راک هارک چرخید و فرار کرد، اما قبل از اینکه بتواند دور بشود، لگدی به پشت سرش اصابت کرد و باعث شد او روی زمین بیافتد‌.

«دوووونگ!!»

در حالی که او شوک عظیمی را احساس کرد، بیناییش کاهش یافت. به نظر می‌رسید یکی از چشم‌هایش مستقیماً به آسمان مارپیچ و پر از ستاره خیره شده بود. بلورهای آبی که فراتر از تاریکی می درخشیدند؛ گویی حضور شیطان را اعلام می کردند.

چشم های یوکلین.

«جوابم رو بده.»

راک هارک پاهایش را دراز کرد و باعث شد که نوک خنجرها از کف کفشش نمایان شود. سپس یکی از خنجرها را به سمت گردن دکولین چرخاند، او به راحتی یک قدم به عقب برداشت و از ضربه خنجر اجتناب کرد. حرکاتش برازنده به نظر می‌رسید، تقریباً انگار داشت رقص خود مهتاب را تماشا می کرد.

راک هارک از جایش بلند شد، پاهایش تلو تلو می‌خوردند.

«....اعتراف میکنم تو قوی هستی. تو با همه جادوگر هایی که من دیدم، متفاوت بشمار میری. اما را...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب شرور می خواد زنده بمونه را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی