فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

شرور می خواد زنده بمونه

قسمت: 54

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر پنجاه و چهارم

گلدان ۲ میلیون و نیم به محصول اونقدر خوبی تبدیل شده بود که دیگر دلم نمی‌اومد اونو بفروشم.

«هممم.»

طراحی سفال به تنهایی ارزش اون رو بالا می‌برد، اما حالا پتانسیل تبدیل شدن به یه محصول پایدار رو داشت.

«بهتره بفروشمش.»

اثرات بهبود خستگی معجون‌ های آن گلدان، برای من فایده‌ ای نداشت. بدن من اصلاً خسته نمی‌ شد و مطمئن بودم که با پرورش و فروش گل نمی‌شه پول زیادی به دست آورد.

_تق تق.

روی برگشت و دقیقاً بعد از 3 ساعت طبق دستور در رو زد. من در رو باز کردم و گلدان رو بهش دادم.

«دنبال کسی بگرد که گلدان رو دوباره ارزیابی کنه و اون رو بفروشه‌. این برای پنج سالمون کفایت می‌کنه- نه حتی ده سال.»

«اما ارباب. این یکی از اقلامی نیست که در خانه حراج خریدین؟» روی آشفته به نظر می‌رسید، من هم مشوش بودم.

از پشت شانه روی، یریل با قدم‌ های کوتاه و سریع نزدیک می‌شد‌. «هی~~ من اومدم چون تو گفتی به پول نیاز داری.»

اون بچه، که تنها گفته بود که یه روز اینجا می‌مونه، سه روز می‌شد که اینجا مونده بود. در واقع، من هنوز نمی‌دونستم که عمارت انقدر بزرگه.

«می‌دونستم زود کفگیرت به ته دیگ می‌خوره. من می‌تونم یه مقداری پول بهت قرض ب.....»

من سرم رو تکان دادم. «نه نیازی به قرض نیست. به هر حال من می‌خوام دوباره این گلدون رو بفروشم. روی، این گلدون رو به نزدیک‌ترین ارزیاب ببر.»

یریل فریاد زد: «چی؟ دیوونه شدی؟»

من در مورد حرفش فکر کردم و خیلی زود متوجه شدم که اون راست می‌گه. حرفمو تصحیح کردم: «نه. واقعیتش خودم الان وقت دارم پس منم با تو میام.»

اینکه چه کسی این کالا رو دریافت می‌کنه هم مهم بود.

همیشه کلاهبردارانی در مغازه وجود داشتند و من می‌تونستم با ویژگی‌هاشون اون‌ها رو تشخیص بدم.

«چی؟ نه مدت زیادی از زمانی که این گلدون رو خریدی نمی‌گذره و حالا می‌خوای دوباره بفروشیش. من فقط یکم بهت پول قرض می....»

«تو خیلی سر صدا ایجاد می‌کنی، یریل.»

«پر سر و صدا؟؟ تو الان دوباره داری پولتو از دست می‌دی!! حتی نصف قیمتی که خریدیش هم بهت پول نمی‌دن!! چقدر براش پول دادی؟»

«2,5 میلیون الن.»

«من تضمین میدم که تو تنها می‌تونی فقط یه میلیون بفروشیش. تو این رو به عنوان یه سرمایه‌گذاری عتیقه خریدی و و حالا در کمتر از دو ماه داری دوباره می‌فروشیش!»

یریل عقیده من رو زیر سوال می‌برد و حتی روی هم به تصمیم من شک داشت. خب، نگرانی اون‌ها بیجا نبود.

«اگه خیلی نگران هستید، پس باهام بیاین.»

«نه، من نگران نیستم!! بدردنخور!! هی.»

«هی؟؟»

یریل در لحظه‌ ای که من رفتار اون رو زیر سوال بردم فریاد زد، اگرچه اون همچنان با صدای آرام‌ تری به غر زدن ادامه می‌داد: «نه، من نگران نیستم..... تو فقط می‌خوای کاری انجام بدی که با عقل جور در نمیاد.... خودت این رو نمی‌دونی؟؟ اگه می‌خوای پولتو سر اون هدر بدی...»

«این پول هدر دادن نیست. من بهت نشون میدم. پس فقط باهام بیا.»

«واووو... واقعا خیلی لجبازی....»

صورت اون در پر از عصبانیت و ناامیدی شده بود‌. همش لبخند زدم بعد بیرون رفتم.

یریل ادامه داد: «خب، ببینیم این چطور پیش می‌ره...»

*******

یک ساعت بعد، یریل به همراه دکولین به پیش ارزیاب رسید.

«هااااههه...» او با خودش فکر کرد که اخیرا دکولین عقلش رو از دست داده.

او اصلا به پیش جولی نرفته بود و با این اتفاق با نشست برشت روی هم افتاده بود. و این سبب این شده بود تا یریل بیش از اندازه حساس شود.

«این...»

به نظر می‌رسید که دکولین همیشه مصمم بود که هر زمان که بیش از پیش حالش خوب می‌شود، دست به کارهای غیرانسانی بزند و این بار هم با قبل تفاوتی نداشت.

«این فوق‌ العاده هست.» وقتی ارزیاب معروف سیستم به سفالی که او دو...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب شرور می خواد زنده بمونه را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی