فصل ۴۰: انجمن مخفی

توسعه گروه وینسنت، سه ماه به سرعت می‌گذشت.

پس از مذاکره قبلی، دامیان و دو بازرگان دیگر از روستای مارتل به گروه وینسنت ملحق شد.

از این طریق، وینسنت چند روز پیش، زمانی که مهلت اجرایی شدن توافق آنها آغاز شده بود، انجمن تجاری محلی خود را ایجاد کرده بود.

پس از روزها انتظار، سرانجام صبح امروز وینسنت با سه تاجر مرتبط با خاندان فولر تماس گرفت. آنها اکنون با این پسر و چند نفر از مردانش در کرو وودز بودند.

در این منطقه وسط روز بود و آسمان آبی این روز گرم، جنگل را روشن و این مکان معمولی تاریک را بسیار آرام‌تر می‌کرد.

حیوانات کوچک از روز استفاده کردند تا از لانه‌های خود فرار کنند در حالی که دیگران با مخفی شدن استراحت می‌کردند.

در میان پوشش گیاهی کم منطقه، وینسنت در کنار روری و ۱۰ نفر از افراد مورد اعتمادش ایستاد.

پس از گذشت ماه‌ها از مرگ جسی، وینسنت و روری افراد مورد اعتماد بیشتری را به سمت خود آورده بودند و تعدادی از کارگران انبار خاندان فولر را برای تیراندازی آموزش داده بودند.

از این رو، هنگامی که افراد مسن به آنجا رسیدند، سه تاجر و افراد مورد اعتماد آنها به زودی با کنجکاوی به گروه وینسنت نگاه کردند و منتظر بودند ببینند این جادوگران سطح پایین برای آنها چه چیزی دارند.

دامیان به آن دو جوان نگاه کرد و دید که چگونه آنها هر روز به بلوغ بیولوژیکی خود نزدیک­تر می‌شوند.

جادوگران بین ۱۲ تا ۱۴ سالگی به طرز سرگیجه‌آوری رشد می‌کردند. در این دوره بلوغ، آنها ویژگی‌های کودکانه خود را پشت سر گذاشته و در عرض چند ماه، به ظاهر بزرگسالان می‌رسیدند.

وینسنت و روری رشد و بلوغ را متوقف نکردند. امروز یکی از آنها ۱.۷۶ و دیگری ۱.۸۳ متر قد داشت. وزن هر دوی آنها بین ۷۰ تا ۷۵ کیلوگرم بود و در قسمت‌هایی از صورتشان موهای کمی دیده می‌شد.

با توجه به نحوه پوشیدن لباس‌های رسمی و خوش­دوخت، هر دو بزرگتر به‌نظر می‌رسیدند.

وینسنت با دیدن مهمانانش در حال ورود لبخندی زد و گفت. «همکاران من، همه شما قبلاً قول دادید که در مورد چیزی که اینجا داریم صحبت نکنید، پس وقتشه که شما رو با گروه مسلح خودم آشنا کنم.

این ده مرد جوان اینجا محافظانی هستن که از این به بعد توی سفرهاتون ازشون استفاده می‌کنید. با اونها، ایمنی منابع شما تضمین می‌شه.»

«جدی می...