فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

آسمان ها را مهر خواهم کرد

قسمت: 25

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل 25: پادشاه آسمان

«این گنجینه احتمالا تاریخ خاصی پشتش داره.» منگ‌هائو شمشیر چوبی را تاب داد، سپس آن را به زمین زد. به راحتی وارد زمین شد. منگ‌هائو خندان آن را بیرون کشید، حتی خوشحال‌تر از قبل.

ناگهان با تعجب سرش را بلند کرد. او احساس کرد که انرژی معنوی در غار جاودانه ناگهان رقیق‌تر از قبل شده است، در واقع به نظر می‌رسید که کاملاً ناپدید شده.

اگرچه در ابتدا هم میزان زیادی از انرژی معنوی وجود نداشت، ناپدید شدن همه آن نباید ممکن باشد. انرژی معنوی چی آسمان و زمین بود که مانند شریان‌های بزرگ از میان کوه‌های مختلف می‌تپید. فرقه معتمد همچین جایی بود. غیرممکن بود که انرژی معنوی بدون دلیل ناگهان ناپدید شود.

منگ‌هائو کنجکاو، هاله خود را تثبیت کرد و تمرکز کرد و حواس خود را به اطراف پخش کرد. ناگهان به شمشیر چوبی نگاه کرد و ناباوری صورتش را پوشانده بود، او تازه متوجه شده بود که تمام انرژی معنوی اتاق توسط شمشیر چوبی جذب شده است.

«این شمشیر... می‌تونه انرژی معنوی جذب کنه؟» منگ‌هائو شوکه شد. پس از لحظه‌ای، او به کیف دستی خود ضربه زد و یک سنگ روح خارج کرد. پس از قرار دادن آن در کنار شمشیر، او مشاهده کرد که سنگ روح به آرامی در فاصله حدود ده نفس تاریک و کدر می‌شود.

او سنگ روح را بالا آورد، در حالی که از دست دادن یک سنگ روح کمی ناراحت بود، اما در عین حال هیجان زده بود.

«این شمشیر... واقعاً گنج بزرگیه.» با قاطعیت به شمشیر خیره شد، سپس به آرامی آن را روی یکی از انگشتانش کشید. به راحتی یک برش بر انگشتش ایجاد کرد. منگ‌هائو روی اساس تهذیب خود تمرکز کرد و همانطور که حدس زده بود، او احساس کرد که انرژی معنوی در بدنش به‌طور مداوم از طریق برش مکیده می‌شود.

انگشتش را پوشاند، هیجان در چشمانش آشکار بود. در عرض چند لحظه، زخم خوب شد و منگ‌هائو به شمشیر خیره شد و به‌طرزی احمقانه خندید.

«اگه من از این شمشیر موقع نبرد با یه جادوگر استفاده کنم، تنها کاری که باید انجام بدم اینه که طرف رو زخمی کنم و انرژی معنویش خود به خود تخلیه می‌شه و راحت پیروز می‌شم. حیف که من فقط یکی دارم اگر دو، یا ده، یا صد تا داشتم، می‌تونستم انرژی معنوی حریفم رو سریع‌تر تخلیه کنم. چقدر شگفت‌انگیز می‌شد...؟» تصویری در ذهنش ظاهر شد که صد شمشیر چوبی به دست داشت و همه به بدن وانگ‌تنگ‌فی می‌خوردند.

سفر او به کوه سیاه و خرج کردن همه آن سنگ‌های روحی، قطعا ارزشش را داشت.

با این فکر ناگهان نفس عمیقی کشید و آینه مسی را بیرون کشید.

«یعنی چند تا سنگ روح ممکنه...» او یک لحظه تردید کرد، اما نمی‌توانست از فکر کردن به شگفت انگیز بودن شمشیر دست بکشد. آن را روی آینه گذاشت. به محض تماس با سطح، آینه برق زد و شمشیر داخل آن مکیده شد. منگ‌هائو قبلاً چنین اتفاقی را ندیده بود و باعث شوک شدید او شد. سعی کرد آینه را بگیرد تا جلوی بلعیده شدن ‌شمشیر را بگیرد، اما خیلی کند بود. شمشیر چوبی ناپدید شده بود.

«یهو چی شد؟ آینه لعنتی، من برای به دست آوردن اون شمشیر دهنم سرویس شده اونوقت، تو، تو، تو... باشه، باید آروم باشم، آروم باشم.» کمی نفس نفس زد، خودش را مجبور کرد که آرام شود. پس از مدتی تفکر، سنگ روحی را بیرون آورد و روی آینه گذاشت، آن نیز ناپدید شد.

«هوممم.. پس یعنی فرایند کپی کردن رو از قبل شروع کرده؟» قلب منگ‌هائو به تپش افتاد و با حالتی مضطرب، سنگ ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب آسمان ها را مهر خواهم کرد را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی