ورود عضویت
Short stories | کوتاه‌نویسه‌
عمو کو
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

+ ااااه، پس این خرگوشه کجاست؟ خدا بگم چیکارت نکنه هیون. آخه منو چه به خرگوش نگه داشتن؟

کلافه دور سالن می‌گشت تا شاید بتونه توله خرگوش برادرزاده‌ش رو پیدا کنه ولی هیچ کجای سالن پذیرایی و اتاق‌ها اثری ازش نبود.

کلافه خودشو روی مبل انداخت و نفسش رو با خستگی بیرون داد. چشمهاش رو بست تا شاید بتونه تمرکز کنه و فکر کنه که یه خرگوش کجای خونه‌ش می‌تونه قائم بشه.

«واقعا دارم به این فکر میکنم اگه خرگوش باشم کجا قائم میشم!؟ هعی…»

تکیه‌ش رو از پشتی مبل گرفت و آرنجش رو روی زانوهاش گذاشت و نگاه کلی‌ای به خونه انداخت. چشمش دنبال گوله یه پشم سفید رنگ می‌گشت که صدای دختر عجیب غریبی که یهو سر و کله‌اش توی خونه‌اش پیدا شده بود رو اعصاب خسته‌ش خط کشید.

– عمو کو من اینجاااااام، گول میدم دیگه بپر بپر نکنم. عمو کوووووو من گشنمههههه…

با عصبانیت به سمت حیاط خلوت رفت ولی هنوز به در نرسیده صدای ضربات مشت دخترک به درب قطع شد.

《انگار بالاخره دست برداشت. دختره‌ی دیوونه.》

با قطع شدن صدای دختر، می‌خواست برگرده که تصمیم گرفت یه نگاهی به سالن منتهی به حیاط خلوت بندازه.

《شاید چمنای حیاط رو دیده خواسته بره تو حیاط.》

به محض وارد شدن به راهرو چشمش به جسم پشمالوی پشت در افتاد و قبل از اینکه خرگوش حرکتی بکنه خودش رو به در رسوند و با سرعت درب رو بست تا مانع فرار کردن دوباره‌ش بشه.

ولی به محض باز شدن در خرگوش کوچولو پشتش رو بهش کرد و همونطور بدون حرکت ایستاد.

–  این خانوم کوچولو الان با من قهر کرده؟! یالا دختر بیا بریم بهت غذا بدم حتما گشنته.

باز هم هیچ واکنشی از سمت خرگوش بازیگوش برادرزاده‌اش که کم شباهت به صاحبش نبود، ندید.

– سویانگ کوچولو بازم باهام قهره؟ خب نظرت چیه باهام اشتی کنی و منم بذارم کنارم روی تخت بخوابی؟

با گفتن این حرف توله خرگوش سریع چرخید و پرید تو بغلش و منتظر پاداشی که بهش وعده داده شده بود موند.

– هه، اگه اینطوری ناز دوست دخترم و می‌کشیدم الان یه توله هم‌سن هیونگ‌مین داشتم.