ورود عضویت
Blood warlock – 1
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

قسمت ۳: دستکاری خون (بخش دوم)

بای زه‌مین درحالی‌که در راهرو مجتمع خوابگاه پسرانه راه می‌رفت، اعصاب بدنش متشنج شده و به‌همین خاطر عضلاتش کمی ورم کرده بودند.

چون روز شنبه بود، اکثر بچه‌ها از خوابگاه خارج شده بودند تا از زندگی خوبشان لذت ببرند. اکثر آ‌نها می‌توانستند در مواقعی که درسی برای خواندن نداشتند، خوش بگذرانند زیرا خانواده‌هایشان آنها را تامین می‌کردند. متاسفانه زندگی بای زه‌مین چندان خوب نبود.

حقوق پدر و مادرش با هم فقط توان پرداخت هزینه‌های دانشگاه یکی از آنها را داشت. بای زه‌مین یا منگ چی. به همین دلیل بای زه‌مین به شدت از پذیرش پول پدر و مادر خود سر باز می‌زد و در تعمیرگاهی نزدیک دانشگاه مشغول به کار شده بود. به این ترتیب هم او و هم خواهرخوانده کوچکترش می‌توانستند درس بخواند. اگرچه منگ چی از این بابت احساس گناه می‌کرد، اما گزینه‌های زیادی برای یک خانواده فقیر وجود نداشت.

لیلیث که قدم‌به‌قدم او را تعقیب می‌کرد، ناگهان با لحنی معمولی گفت: «چطوره از چهار امتیاز رایگانی که داری استفاده کنی؟»

بای زه‌مین به عقب نگاه نکرد و درحالی‌که سرش را تکان می‌داد پاسخ داد: «نه. اگر الان از اونا استفاده کنم ممکنه بعدا پشیمون بشم. فعلاً نمی‌دونم کدوم ویژگی می‌تونه در مواقع ضروری جونم رو نجات بده. یه تغییر ناگهانی شاید تنها امید من باشه.»

لیلیت قبل از اینکه سرش را به نشانه درک تکان دهد، چند ثانیه سکوت کرد. لب‌هایش را لیسید و با چشمانی که برق می‌زد به پشت بای زه‌مین نگاهی کرد و با لحن لوس و عشوه‌گری گفت: «دارم همین‌طور بیشتر و بیشتر بهت علاقه ‌پیدا می‌کنم.»

نفس بای زه‌مین با شنیدن آن لحن جذاب کمی سنگین شد.

علاوه‌براین بای زه‌مین ذاتاً آدم محتاطی بود، بنابراین باوجوداینکه به‌نظر می‌رسید او قصد کمک داشته باشد، همچنان کمی گاردش را دربرابر لیلیث حفظ می‌کرد.

ناگهان سه زامبی مذکر در انتهای راهرو ظاهر شدند و با قدم‌هایی لرزان به سمت آنها آمدند. اگرچه دیدن این موجودات این احساس را منتقل می‌کرد که هر لحظه ممکن است سقوط کنند، اما قدم‌هایشان هرگز سست‌تر نمی‌شد و به‌نوعی آرام اما مطمئن راه می‌رفتند.

بای زه‌مین می‌توانست احساس کند که با ظاهر شدن این سه موجود تا حدودی مضطرب شده، پس به سرعت از مهارتش برای آرام کردن اجباری خود استفاده کرد. او می‌دانست که از دست دادن کنترل احساساتش در چنین لحظه مهمی می‌تواند باعث مرگش باشد.

لیلیث با لبخند به پشت بای ‌زه‌مین نگاه کرد. واقعا کنجکاو بود که ببیند او چگونه از این وضعیت خارج می‌شود.

درحال‌حاضر، هیچ تله‌ای گذاشته نشده بود و در اطرافش خونی برای استفاده وجود نداشت. بای زه‌مین می‌توانست بچرخد و به اتاقش برگردد تا از جسد زامبی‌هایی که قبلاً کشته بود استفاده کند، اما این باعث می‌شد که در معرض زامبی‌های بیشتری که از اتاق‌های قفل شده بیرون می‌آیند قرار بگیرد زیرا صدای کوبیدن بی‌وقفه درها شنیده می‌شد. بدیهی است که با این روند، بسیاری از زامبی‌ها به زودی بیرون می‌آمدند و راه خروجش را مسدود می‌کردند.

بای زه‌مین در حالی که حرکت زامبی‌ها را تماشا می‌کرد، نفس عمیقی کشید و به آرامی جلو رفت. آنها واقعاً آهسته حرکت می‌کردند، اما این باعث نمی‌شد که به خودی‌خود ترسناک نباشند و تاآنجاکه بای زه‌مین تابه‌حال دیده بود، یک خراش می‌توانست به معنای مرگ باشد.

او سعی کرد از مهارت دستکاری خون خود استفاده کند اما در کمال تعجب متوجه شد که این مهارت هیچ فایده‌ای در برابر این زامبی‌ها ندارد.

لیلیث جریان مانا را احساس کرد و فهمید که قصد چه کاری را دارد، بنابراین سریع توضیح داد: «بااین‌که مهارتت واقعا قدرتمنده اما توی مراحل اول، موجودات مرده دشمن اصلیت محسوب میشن چون این زامبی‌ها هیچ دردی احساس نمی‌کنن. سعی کن خونشون رو گرم کنی و بعد هدایتش کن سمت چشماشون!»

چشمان بای زه‌مین برقی زد و به سرعت فهمید که حرف ساکیباس پشت سرش به چه معناست. او با تمرکز، سریع پانزده امتیاز مانایش را خرج به جریان انداختن خون داخل بدن زامبی‌ها کرد تا فورا آن را گرم کرده و به سمت چشم‌ها هدایت کند.

نتایج بلافاصله خودش را نشان داد.

چشمان سه زامبی از حرارت داخلی منفجر شد و خون مانند فواره شروع به فوران کرد. بای زه‌مین فرصت را از دست نداد و سی امتیاز دیگر مانا را صرف ساخت سه تیر خونی منجمد از خونی ریخته شده کرد و به کمک آن سه زامبی را همزمان کشت.

[شما قدرت روح معمولی زامبی سطح 3 را به دست آوردید.]

[شما قدرت روح معمولی زامبی سطح 3 را به دست آوردید.]

[شما قدرت روح معمولی زامبی سطح 3 را به دست آوردید.]

[سطح شما به ۳ افزایش یافت. 2 امتیاز وضعیت دریافت می‌کنید تا آزادانه آن را استفاده کنید.]

بای زه‌مین پس از رسیدن به سطح 2 در اتاقش 2 زامبی دیگر را کشته بود که یکی از آنها سطح 4 بود. با جمع شدن سه زامبی سطح 3 دیگر، او دوباره افزایش سطح پیدا کرده بود.

تنها بخش تاسف‌بار این بود که نمی‌توانست از این زامبی‌های سطح 3 مزایای دیگری به غیر از تجربه، کسب کند.

هر بار که سطح بای زه‌مین بالا می‌رفت، آمار او بلافاصله به حداکثر امتیاز می‌رسید. به طور خلاصه، با وجود اینکه او 20 امتیاز مانا را در اتاقش و 45 امتیاز دیگر را درحال‌حاضر برای شکست دادن زامبی‌ها صرف کرده بود، اما مانای او به دلیل افزایش سطح، دوباره پر شده بود.

بای زه‌مین پس از اندکی تفکر، بطری آب را بیرون آورد و محتویات آن را روی زمین خالی کرد و درحالی‌که سعی داشت جلوی حالت تهوعش از بوی بد و ظاهر زامبی‌های مرده را بگیرد، به سمت اجساد رفت و بطری را پر از خون کرد.

قبلاً مجبور شده بود پانزده امتیاز مانا صرف کند تا خون زامبی‌ها را گرم کند و توان پرداخت این‌طور مصرف مانا را نداشت. از این گذشته، بااین‌که اکنون به سرعت درحال ارتقاء سطح بود، اما می‌دانست که همه چیز همیشه به این سادگی نخواهد بود.

* * *

با هر طبقه‌ای که پایین می‌رفتند، شکار کردن بای زه‌مین بسیار کارآمدتر می‌شد.

او با استفاده از خونی که ذخیره کرده بود، رشته‌های کوچکی را با صرف دو امتیاز مانا ایجاد و حرکت زامبی‌ها را برای لحظه‌ای محدود می‌کرد. بای زه‌مین از آن لحظه کوتاه برای نزدیک شدن و خنجر زدن به مغز زامبی‌ها با استفاده از نیش زنبور جهش‌یافته استفاده می‌کرد.

بای زه‌مین از لحظه خروج از اتاق تا کنون، در مجموع 33 زامبی را کشته بود.

رشته نازکی از خون بی‌صدا روی زه‌مین لغزید و پاهای یک زامبی را گرفت و باعث شد تقریباً روی زه‌مین بیفتد و در جای خود متوقف شود.

بای زه‌مین با بهره گیری از 13 امتیاز چابکی خود، که تقریباً 50 درصد سریعتر از یک فرد معمولی قبل از آخرالزمان بود، به سرعت دور او چرخید و به پشت سر زامبی ضربه محکمی زد و مجموع را به 34 رساند.

[شما قدرت روح معمولی زامبی سطح 4 را به دست آوردید.]

[سطح شما به ۵ افزایش یافت. 2 امتیاز وضعیت دریافت می‌کنید تا آزادانه آن را استفاده کنید.]

بای زه‌مین با خواندن پیام سبزی که روی شبکیه چشمش ظاهر شد، نفس راحتی کشید. برای رسیدن از سطح 4 به 5 مجبور شده بود حدود 16 زامبی را بکشد که استقامت او را تا حد زیادی تخلیه کرده بود و چندین امتیاز مانایش را از بین برده بود.

با رسیدن به طبقه 1، قدم‌های بای زه‌مین متوقف شد و با شوک به زامبی‌ای نگاه کرد که راه او را مسدود کرده بود.

این زامبی دو بازوی عجیب و قدرتمند به اندازه ران یک مرد بالغ داشت. حداقل 2 متر قد داشت. پس بدیهی بود که این زامبی از گونه خطرناک تری باشد.

زامبی غول‌پیکر همچنین بای زه‌مین را در کمتر از پنج متری خودش احساس و به سمت او حرکت کرد.

اگرچه این زامبی خاص، کندتر از بای زه‌مین بود، اما حداقل دو برابر سریعتر از زامبی‌های معمولی بود. بای زه‌مین که غافلگیر شده بود، وحشت کرد و به سرعت سرش را کج کرد و مشت زامبی را با اختلاف کمی جاخالی داد.

مشت زامبی باعث ایجاد سوراخی در دیوار پشت بای زه‌مین شد و رنگ صورتش پرید. زیرا متوجه شد که اگر آن حمله به او اصابت می‌کرد سرش مانند هندوانه‌ای که از طبقه دهم سقوط کند منفجر می‌شد.

در لحظه بحران، بای زه‌مین با 14 امتیاز قدرتی که داشت، به او لگد زد و زامبی تنومند را مجبور کرد چند قدم به عقب برگردد.

قبل از اینکه زامبی بتواند دوباره حمله کند، بای زه‌مین موجی از خون را به هوا پاشید و مستقیماً 40 امتیاز مانا برای ایجاد چهار زنجیره خونی صرف کرد.

برخلاف رشته‌های کوچک خون منجمد، این زنجیره‌های خونی بسیار قوی‌تر و محکم‌تر به نظر می‌رسیدند. به هر حال، بای زه‌مین برای ایجاد یک رشته خون فقط به دو یا سه امتیاز مانا نیاز داشت، اما برای هر کدام از این زنجیر‌ها از ده امتیاز استفاده کرده بود.

تحت کنترل او، زنجیر خون محکم به دور بدن زامبی تنومند پیچیده شد و آن را به زه‌مین انداخت.

بای زه‌مین که حریف خود را ناتوان دید، به سمتش پیشروی کرد و با نیش زنبور جهش یافته او را سوراخ کرد. بااین‌حال، در کمال تعجب، نیش که حتی از چاقو تیزتر بود، فقط توانست چند سانتی‌متر آن را سوراخ کند و سپس توسط گوشت زامبی متوقف شد.

زامبی عجیب در تلاش برای رهایی یافتن شروع به مبارزه کرد، اما زنجیر خون محکم به او چسبیده بود و اجازه نمی‌داد آزاد شود.

بااین‌حال، بای زه‌مین جرأت آرام گرفتن را نداشت و بارها و بارها در همان نقطه بدون وقفه به او ضربه زد. تنها پس از نزدیک به بیست ضربه با تمام قدرتش بود که سرانجام توانست مغز زامبی را له و به یک توده درهم‌برهم خونین تبدیل کند.

[شما قدرت روح زامبی قدرت سطح 15 را به دست آوردید. قدرت +۶ / سلامتی +۵].

[سطح شما به ۶ افزایش یافت…]

[سطح شما به ۷ افزایش یافت….]

[سطح شما به ۸ افزایش یافت. 2 امتیاز وضعیت برای توزیع رایگان در اختیار شما قرار خواهد گرفت.]

بای زه‌مین احساس کرد بدنش در عرض چند ثانیه بسیار قدرتمندتر از قبل شده و خستگی‌ای که بعد از بیست ضربه چاقو با تمام وجودش احساس می‌کرد کاملاً از بین رفته بود.

«آه! این دیگه چیه؟» بای زه‌مین جلو رفت و گوی عجیبی را که از جسد زامبی قدرت افتاده بود برداشت.

[گوی کمیاب ارزشمند: حاوی یک گنج نادر است.]