ورود عضویت
Blood warlock – 1
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

قسمت 45: کانگ لان: بازیابی کوچک

بای زه‌مین بدون آنکه نگران جذب موجودات دیگر یا زامبی‌های بیشتر باشد با صدایی بلند فریاد زد: «فو شوفنگ!»

فو شوفنگ سریعاً به او نزدیک شد و با نگاهی پراز ستایش و قدردانی پرسید: «برادر بزرگ بای، چیزی لازم داری؟»

بای زه‌مین با صدایی عمیق دستور داد: «فعلاً کافیه. به کای جینگ‌یی، ژونگ ده و کانگ لان بگو که برن استراحت کنن.»

ژونگ ده فرد دیگری بود که تصمیم گرفته بود بای زه‌مین را دنبال کند. بدن او به‌دلیل حضور در تیم بسکتبال جایگزین دانشگاه در گذشته، در وضعیت خوبی قرار داشت.

درمورد کانگ لان، او همان دختر عینکی بود که ایستاد و آخرین‌نفر از چهارنفری بود که جرأت پذیرش پیشنهاد وسوسه‌انگیز امّا خطرناک بای زه‌مین را داشت. در گذشته او بسیار اهل مطالعه بود و عموماً خود را در هیچ‌کاری نشان نمی‌داد، امّا در زیر ظاهر آرامش، او زنی بسیار شجاع و سرسخت بود.

وقتی آن چهارنفر برگشتند، کانگ لان شمشیر شوان‌یوان و کت کامل را به بای زه‌مین داد. او آخرین نفر از چهارنفر برای کشتن زامبی‌ها بود.

بای زه‌مین هنگام دریافت طومارهای مهارتی که پس از شکار اولین زامبی‌ها به دست آورده بودند پرسید: «سطح هرکدوم از شما چنده؟». برای اینکه افراد تحت‌فرمان خود را بیشتر تحت‌کنترل داشته باشد، او درخواست کرده بود که قبل از استفاده از یک مهارت، آن را به او نشان دهند. این ایده‌ای بود که پس از اتفاقی که با فو شوفنگ رخ داده بود، به ذهنش رسید.

کای جینگ‌یی درحالی‌که به او خیره شده بود اعلام کرد: «من سطح 5 هستم. من امتیازهامو به‌طور مساوی برای چابکی و استقامت مصرف کردم.»

ژونگ ده قبل از اینکه سکوت کند با صدایی جدی پاسخ داد: «سطح 5. انتخاب من قدرت و چابکی بود.»

به نظر می‌رسید کانگ لان می‌خواست چیزی بگوید اما تردید داشت. بااین‌حال درآخر او به‌آرامی توضیح داد: «من هم سطح 5 هستم ولی… هنوز از امتیازام استفاده نکردم و ده‌تا امتیاز مصرف‌نشده دارم.»

بای زه‌مین با کمی گیجی نگاهش کرد و آهسته پرسید: «اوه؟ برای چی؟»

کانگ لان به طوماری که به بای زه‌مین داده بود اشاره کرد و گفت: «اگه به مهارتی که گرفتم نگاه کنی متوجه میشی.»

بای زه‌مین چیزی نگفت و قبل از اینکه شروع به بررسی طومارهای مهارت کند، بی‌صدا سرش را تکان داد.

[تقویت چابکی (مهارت ‌فعال طبقه‌بندی نشده) سطح 3: بعد از آموختن این مهارت چابکی به‌طور دا‌ئم +20 امتیاز افزایش پیدا می‌کند.]

[تقویت قدرت (مهارت طبقه‌بندی نشده) سطح 3: برای فعال‌کردن این مهارت شما باید 3 امتیاز مانا مصرف کنید. بعد از فعال‌‌شدن، این مهارت برای پنج‌دقیقه قدرت را +35 امتیاز افزایش می‌دهد. بعد از اتمام تأثیر، این مهارت 20 دقیقه برای استفاده‌ مجدد نیاز دارد.»

[بازیابی کوچک (مهارت مرتبه اول) سطح 1: برای فعال‌کردن این مهارت 10 امتیاز مانا باید مصرف شود و مصرف‌کننده باید دارای حداقل 5 امتیاز جادو باشد. این مهارت می‌تواند زخم‌های جزئی را شفا دهد و استفاده مداوم از آن می‌تواند به شفا شکستگی‌های استخوان سرعت بخشد. قدرت جادویی روی شفا دادن تاثیر می‌گذارد. این مهارت می‌تواند دوبار در روز استفاده شود و بعد از آن 12 ساعت برای استفاده مجدد نیاز دارد.]

کای جینگ‌یی تقویت چابکی را به‌دست آورده بود.

ژونگ ده تقویت قدرت را به‌دست آورده بود.

…کانگ لان بازیابی کوچک را به‌دست آورده بود.

برای دو مهارت اول، واکنش بای زه‌مین کاملاً معمولی بود. بااین‌حال، با دیدن مهارت به‌دست آمده توسط کانگ لان، او غافلگیر شد.

حتی زمانی‌که فو شوفنگ زامبی‌ها را ناتوان کرده بود، کانگ لان واقعاً چنین مهارت خوبی را به‌دست آورده بود. این چیزی بود که بای زه‌مین انتظارش را نداشت.

طبق آنچه لیلیث چند روز پیش به‌او گفته بود، حتی اگر هیولاهای قوی‌تری را شکار کنند، همان چیزی را می‌گیرند که در صورت کشتن یک‌زامبی به‌دست می‌آورند زیرا به‌نظر می‌رسد که ثبت‌روح می‌تواند تشخیص بدهد که چه‌زمانی یک‌شخص از بیرون کمک دریافت می‌کند و چه‌زمانی خودش کاری کرده است. به‌‌همین‌دلیل بود که بای زه‌مین به‌دنبال هیولاهای قدرتمند‌تر نبود.

او انتظار نداشت که کانگ لان چنین مهارتی را به دست آورد. اگرچه او به هیچ‌وجه در مبارزه مفید نبود، اما با این مهارت تا زمانی‌که کسی از او محافظت می‌کرد، می‌توانست از عقب، ترتیب شفا دادن را بدهد! البته برای امکان‌پذیرشدن چنین چیزی، کانگ لان نیاز به داشتن تعداد زیادی مانا داشت و هرچه جادو بیشتر باشد، بهتر.

بای زه‌مین با اینکه هنوز راه درازی باقی مانده بود، نمی‌توانست به دختر عینکی طوری نگاه نکند که انگار او نوعی گنج است.

کانگ لان با احساس تغییر در نگاه او، کمی تکان خورد و کمی سرخ شد.

بای ز‌ه‌مین بعد از کمی اندیشیدن پرسید: «کانگ لان، آمار فعلیت چیه؟»

چشمان کانگ لان روی پنجره وضعیت شخصی که فقط خودش می‌دید حرکت کرد و بادقت گفت: «قدرت 4/ چابکی 5/ استقامت 8/ مانا 20/ جادو 35… این چیزیه که اینجا میگه.»

چشمان بای زه‌مین درخشیدند و صدای لیلیث در اطرافش پیچید: «اوه؟ این دختر مقدار قدرت جادویی خوبی داره.»

درواقع، در‌حالی‌که او در مقایسه با بای زه‌مین چندان چشمگیر نبود و در‌حالی‌که بقیه آمارهای او در بهترین حالت متوسط بودند، کانگ لان حداقل دو برابر مانا بیشتر از یک فرد عادی پس از ظهور ثبت‌روح داشت و قدرت جادوییش در سطح یک انسان نابغه بود.

بای زه‌مین در ظاهر آرام بود و بدون اینکه اجازه دهد تعجبی که احساس می‌کرد در چهره‌اش نمایان شود به‌آرامی گفت: «متوجهم. همه امتیازهاتو به مانا و جادو اختصاص بده. مقدار هرکدوم با خودت.»

کانگ لان بلافاصله قبل از اختصاص ده امتیاز به هر دو آمار سر تکان داد: «باشه.»

او نیز مقصود بای زه‌مین را درک کرد و در خفا خوشحال شد. درست بود که قدرت نبرد او در مقایسه با کای جینگ‌یی و بقیه بسیارکم بود امّا اگر او موفق می‌شد مهارت جادویی فعال را به دست آورد، قدرت او به‌سرعت موشک بالا می‌رفت و تبدیل به ماهی‌ای می‌شد که از دروازه اژدها بیرون پریده است. علاوه‌براین، تا‌زمانی‌که بای زه‌مین آنجا بود، کانگ لان می‌دانست که امنیت و رفاه او قطعاً تضمین شده است.

 و اگر بای زه‌مین می‌مرد؟ در آن صورت کانگ لان هیچ امیدی به زنده‌ماندن در برابر دشمنی که قادر به شکست‌دادن او باشد، نخواهد داشت. بنابراین او همچنین در مورد مشکلاتی که هیچ راه‌حلی برای آنها نداشت نگران نبود.

بای زه‌مین قبل از اینکه به کانگ لان نگاه کند، طومارهای مهارت را پس داد و دستور داد: «هرکدومتون مهارت‌های مربوط بهتون رو یاد بگیرین. کانگ لان، مهارتو روی دست چپم استفاده کن.»

طومار در دستان او تبدیل به ذرات نور سفید بی‌شماری شد که وارد بدنش شد. در اعماق روح او، «رونی» با رنگ شفاف با خطوط سفید عجیب شکل گرفت.

کانگ لان هردو دستش را به‌جلو دراز کرد و انگارکه تمام عمرش این کار را انجام داده است، این مهارت را فعال کرد. نور سفید کم‌رنگی در دستانش تابید و دست شکسته بای زه‌مین را در بر گرفت.

پس از ازدست‌دادن ناگهانی نیمی از ذخایر مانایش، چهره کانگ لان کمی رنگ‌پریده شد. بااین‌حال، با دیدن بای زه‌مین که همچنان به او خیره شده بود، دندان‌هایش را به‌یکدیگر فشار داد و مهارت خود را یک‌بار دیگر فعال کرد، بنابراین در‌عرض چند‌ثانیه تمام مانا خود را مصرف کرد.

بای زه‌مین بلافاصله تغییرات را احساس کرد، زیرا به‌وضوح می‌توانست مچ دست شکسته‌اش را که ترمیم می‌شد حس کند و صدای تق‌تق جا افتادن استخوان‌ها که بسیار واضح بود، لرزه به‌اندام همه انداخت.