ورود عضویت
Blood warlock – 2
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

قسمت 54: دَرک

ووش!

صدای نافذ زوزه باد از لحظه‌ای که چوب‌یخی از زه کمان خارج شد به گوش بای زه‌مین رسید. او بلافاصله و بدون معطلی تیغه‌های زامبی تکامل‌یافته را با تمام قدرت فشار داد. به‌جای آنکه مانند دفعات قبل او را به‌پرواز درآورد، این بار هدفش این بود که تمام تلاشش را بکند تا بدون آنکه به او اجازه حرکت دهد، محکم در جای خود نگه‌اش دارد.

چوب‌یخی که به‌عنوان یک تیر استفاده شده بود با شدت به پشت زامبی تکامل‌یافته برخورد کرد و به راحتی تمام بدنش را طی کرد؛ تا جایی که نوک آن از ناحیه قفسه سینه بیرون زد.

زوزه!

غرش‌عجیبی شبیه به‌صدای یک شیر زخمی از دهان زامبی تکامل‌یافته بیرون آمد، چشمان سبزش گشاد شدند و در تلاش برای رهایی از شی عجیبی که بدنش را سوراخ کرده بود دیوانه‌وار شروع به مبارزه کرد. متأسفانه برای این جانور، ستون یخی ایجاد شده توسط شانگ‌گوان بینگ شو به  گونه‌ای شکل گرفته بود که سوراخ کردن گوشت را آسان می‌کرد، اما به‌دلیل میخ‌های تیز کوچکی که درجهت مخالف بیرون زده بودند، بیرون آمدن آن بسیار دشوار بود.

زامبی تکامل‌یافته با درک اینکه ممکن است در خطر واقعی مرگ باشد، برای فرار کردن دیوانه‌وار شروع به دست‌وپا زدن کرد.

بوی گوشت گندیده و خون خشک‌شده به سوراخ‌های بینی بای زه‌مین هجوم آورد. بدیهی است که زامبی تکامل‌یافته در چند روز گذشته به ‌راحتی از موجودات و انسان‌های دیگر لذت می‌برد. بااین‌حال، اگرچه بوی بدی داشت، امّا او دندان‌هایش را به یکدیگر فشرد و نفسش را متوقف کرد تا بدون اینکه به زامبی اجازه فرار دهد او را محکم در قسمت پنجره نگه دارد.

مهارت یخی شانگ‌گوان بینگ شو بسیار قدرتمند و شگفت‌انگیز است، اما تیراندازی چن هه با توجه به‌اینکه او فقط از یک کمان‌معمولی برای شلیک این چوب‌یخی استفاده کرده بود واقعا عالی است. بای زه‌مین در سکوت فکر کرد.

بای زه‌مین با صدایی بلند فریاد زد: «لیانگ پنگ، سیمو بکش! با تمام قدرتت!»

دختران در خوابگاه شوکه شدند، اما به‌زودی متوجه شدند که این مرد جوان تنها نیست، زیرا از روی زمین صدای عمیقی در همه‌جا پیچید.

«دارمش!»

بلافاصله پس از آن، همراه با غرش جنگی که از بیرون ساختمان می‌آمد، زامبی تکامل‌یافته ناگهان از درد زوزه کشید. چوب‌یخی محکم به گوشتش چسبیده بود و با رانِش بسیار قوی‌تری وارد بدنش شد و در‌حالی‌که سیم فیبرکربنی به شدت کشیده می‌شد، داخل بدن موجود را پاره کرد.

به‌دلیل قدرت زیاد لیانگ پنگ، زامبی تکامل‌یافته از پنجره طبقه‌چهارم به‌بیرون پرواز کرد و شروع به‌سقوط به‌سمت زمین کرد.

«شما دخترا از در فاصله بگیرین و همین‌جا بمونین.»

بای زه‌مین بدون اینکه به عقب نگاه کند این کلمات را گفت و در‌حالی‌که از یک پا برای جلو بردن خود استفاده می‌کرد از پنجره بیرون پرید.

گروه چهارنفره از دوستان که روزها غذای خوب نخورده بودند، به یکدیگر نگاه کردند و از جایی که نمی‌دانستند نیرو گرفتند و به سرعت شروع به حرکت دادن تخت‌ها به سمت در کردند تا به عنوان موانعی عمل کنند که می‌توانند در لحظات خطرناک زمان بخرند.

* * *

-بیرون ساختمان-

لیانگ پنگ از ته ریه‌های خود فریاد زد زیرا ماهیچه‌های بدنش دو برابر اندازه طبیعی خود منبسط شدند: «یاههههههههههه!»

«برو به جهنم!»

لیانگ پنگ با دیدن زامبی پوست‌آبی که به سمت او افتاد، چکش بزرگ خود را بالا آورد و آن را پشت بدن خود تاب داد و سپس با تمام قدرت آن را به‌جلو تاب داد.

به‌نظر می‌رسید که هوای اطراف به دلیل مقدار قدرت استفاده شده منفجر می‌شود و چون زامبی تکامل‌یافته از درد در وسط هوا می‌چرخید و نمی‌توانست بدن خود را کنترل کند، فرصتی برای جاخالی‌دادن نداشت.

بنگ!

فرد آلوده ضربه محکمی خورد و بدنش که در یک‌ خط‌ منحنی درحال سقوط بود به‌صورت یک شهاب‌سنگ در یک خط مستقیم به‌پرواز در آمد.

بنگ!

جسد زامبی به‌شدت به‌دیوار ساختمان‌مجاور برخورد کرد و انبوهی از آوار بر روی آن فرو ریخت.

لیانگ پنگ به شانگ‌گوان بینگ شو که چندمتر دورتر بود نگاه کرد و خود را آرام کرد: «آخیش… این آخریا زیاد چیزی تو چنته نداشت، مگه‌نه؟»

بای زه‌مین پس از افتادن روی زمین فریاد زد و بلافاصله با سرعت تمام شروع به دویدن کرد: «احمق! اون هنوز نمرده!»

ووش!

ناگهان ابری از گردوغبار به‌هوا بلند شد و آوارها با سرعت رعدو‌برق به قطعات بی‌شماری تقسیم شدند. قبل از اینکه لیانگ پنگ بتواند واکنش نشان دهد، زامبی تکامل‌یافته به‌سمت جلو حرکت کرد و تیغه خود را درحالی‌که به‌سمت پایین حمله می‌کرد، بالا برد.

صورت لیانگ پنگ مانند یک روح‌کارتونی سفید شد. لیانگ پنگ با دیدن آن چشمان خون‌آلود که با نیت قتل به او خیره شده بودند، آخرین فکرش این بود که زندگی‌اش به پایان رسیده است.

در واقع باید اینطور می‌شد. خوشبختانه برای او، شانگ‌گوان بینگ شو باور نمی‌کرد که موجودی که در سطح سوسک فیل غول‌پیکر باشد به‌راحتی بمیرد، حتی اگر استدلالش به او بگوید که زنده‌ماندن از چنین حمله قدرتمندی غیرممکن است.

«دیوار یخی!»

صدای عجولانه شانگ‌گوان بینگ شو بلند شد و کمتر از یک‌ثانیه بعد دیواری از یخ به ضخامت یک‌متر در مقابل لیانگ پنگ ظاهر شد و زامبی تکامل‌یافته را درست قبل از اینکه بتواند ضربه تمام‌کننده‌اش را وارد کند از او جدا کرد.

هنگامی که تیغه زامبی تکامل‌یافته از دیواره ضخیم یخ که گویی از جنس پنبه نرم و نازک بود رد شد، صدای شدیدی در تمام ساختمان‌های مجاور طنین‌انداز شد.

«گلوله ‌‌یخی!»

حالت صورت شانگ‌گوان بینگ شو زمانی‌که دید دیوار دفاعیش به‌راحتی فرو ریخته است تغییر کرد و به‌سرعت دندانهایش را به هم فشرد و یک‌چهارم مانا فعلی خود را صرف ساخت بیست گلوله‌یخی کوچک و پرتاب آنها به جلو کرد.

گلوله‌های‌یخی مانند گلوله‌های واقعی به نظر می‌رسیدند زیرا باسرعتی که ردیابی آن با چشم غیرمسلح دشوار بود حرکت می‌کردند. بااین‌حال، در کمال ناباوری شان‌گوان بینگ شو، چشمان سبز رنگ زامبی تکامل‌یافته درخشید و گلوله‌ها توسط همان سد انرژی عجیبی که زنجیرهای‌خونی و نیزه‌های‌خونی بای زه‌مین را متوقف کرده بود، منحرف شدند.

صدای برخورد گلوله‌های‌یخی به سد عجیب‌وغریب شبیه صدای برخورد گوی‌های فلزی کوچک به یک صفحه فولادی بود و یک‌ثانیه بعد، همه گلوله‌های‌یخی در زمین ذوب شده بودند.

ووش!… ووش!… ووش!

باد زوزه کشید و زامبی تکامل‌یافته قبل از اینکه با تنها تیغه دست‌نخورده خود شروع به بریدن کند، به‌سرعت بدن خود را چرخاند زیرا یکی از آنها توسط حملات مداوم بای زه‌مین و ضربه‌نهایی قدرتمند لیانگ پنگ با چکش وی از بین رفته بود. در کمتر از یک‌ثانیه، این موجود موفق به ایجاد سه‌حمله مختلف شده بود، که نشان می‌داد حتی اگر زخمی شده باشد، سرعتش مثل همیشه ترسناک و وحشتناک بود!

کلنگ!… کلنگ!… کلنگ!ً

پس از سه‌صدای متالیک، سه‌تیر در فاصله‌ای نزدیک از زامبی تکامل‌یافته به زمین افتاد. زامبی تکامل‌یافته به‌سمت ساختمان دور نگاه کرد و درحالی‌که به چن هه که از دیدن قدرت نشان داده‌شده توسط زامبیِ در مقابل خود مبهوت شده بود، خیره شده، چشمانش به‌طور نحسی درخشید.

درواقع، فقط چن هه نبود. شانگ‌گوان بینگ شو و لیانگ پنگ پس‌از اینکه متوجه شدند چرا بای زه‌مین قبلاً از مبارزه با این موجود امتناع کرده بود، شوکه و ترسیده بودند.

آیا این قدرت یک موجود مرتبه‌اول بود؟ قدرت زامبی پوست‌آبی خیلی قوی بود! فقط در دو‌ثانیه او قدرت کافی نشان داده بود تا به‌آنها ثابت کند که واقعاً هیچ‌کس نمی تواند او را متوقف کند!