کای جینگیی، فو شوفنگ و ژونگ ده نمیدانستند چه اتفاقی دارد میافتد، اما بعد از غرش قبلی، به نظر میرسید که تمام سلولهای بدنشان دیوانه شدهاند، زیرا ترس تقریباً بر آنها غلبه کرده بود. این بهتنهایی کافی بود تا بدانند هرچه در آن لحظه غرش میکرد قطعاً چیزی نبود که درحالحاضر بتوانند در برابر آن بایستند.
کاری که گروه سهنفره انجام دادند این بود که به بای زهمین نزدیک شدند و درحالیکه با احتیاط بهاطراف نگاه میکردند، فقط یک یا دو قدم دورتر از بای زهمین ایستادند و سلاحهای خود را بالا بردند تا احساس بهتری داشته باشند.
برخلاف آنها، بای زهمین بسیار آرامتر بهنظر میرسید. بدن او در وضعیت آرامی قرار داشت و حتی شمشیر او برای دفاع در برابر هر حمله قریبالوقوعی بالا نیامده بود. او همانجا ایستاده بود، مردمکهای کوچکش بیشاز آنچه که هر فرد عادی میتوانست تصور کند، اطلاعات پیرامون را جذب میکرد.
ناگهان صدایخفیفی از باد بهگوش رسید، گویی باد توسط یک جسم بسیار سریع قطع شدهبود. بای زهمین سرش را کمی بهسمت چپ چرخاند و قبلازاینکه با سرعتی شگفتانگیز بهسمت گروه حرکت کند، نگاهیاجمالی بهیک شبح که در گوشه ساختمانمجاور میچرخید انداخت.
این موجود حتی سریعتر از زامبی تکاملیافته مرتبهاول بود و حتی پس از جذب قدرتروح بسیار و با سرعتی قابلمقایسه با سرعت 12نفر، بای زهمین هنوز نتوانسته بود دشمن درحالحمله را ردیابی کند.
بااینحال، درحالیکه سرعت، یکی از قدرتمندترین سلاحهای موجود بود، لزوماً مبارزه با آن غیرممکن نبود.
باکمالتعجب، اولینهدف موجود مرتبهاول ناشناخته حمله به بای زهمین نبود، بلکه او ژونگ ده را هدف قرار داد، احتمالاً بهدلیل این واقعیت که او نزدیکترین نقطه به گوشهای بود که موجود از آنجا ظاهر شده بود.
چشمان بای زهمین بدون آنکه سرش را تکان دهد، بهسمت چپ حرکت کردند و نگاه سردش برای کمتر از یکثانیه با یکجفت چشمطلایی پر از قصد قتلآمیز مواجه شد.
درست زمانیکه موجود عجیبوغریب از کنارش رد شد، بای زهمین درحالیکه بدنش را میچرخاند با دست راستش از پایین بهسمت بالا شمشیرش را حرکت داد.
اینموجود بهسرعت متوجهشد که اگر بهمسیر فعلی خود ادامه دهد، توسط تیغهدشمن بهشدت زخمی میشود، بنابراین بدون تردید بدن خود را بهپهلو کج کرد و تنها با فاصلهای چند سانتیمتری از حمله دشمن جاخالی داد.
بااینحال، بای زهمین با توجه به سرعتحرکت سریع، این موجود از قبل انتظار داشت که چنین اتفاقی بیافتد و حرکت شمشیر او فقط ظاهری بود. حملهواقعی در نوبتی بود که او بهتازگی در کسری از ثانیه انجام دادهبود، زمانیکه موجود برای جلوگیری از بریدهشدن، حرکات خود را متوقف کرد.
پس از انجام یک چرخش نود درجه، بدن بای زهمین اکنون درست درمقابل موجود مرتبهاول قرار داشت و از آنجایی که این موجود فقط بدن خود را پیچانده بود تا شمشیر او را دور بزند، پای بای زهمین با شدت به شکم دشمن برخورد کرد.
پس از اصابت وحشیانه با 96 امتیاز قدرتی که در آن لگد وجود داشت و نداشتن انتظار چنین چیزی، این موجود ناشناخته قبل از برخورد بهدیوار ساختمانمجاور، دهمتر پرواز کرد.
درمیان آوارهای فرو ریخته، بای زهمین و زیردستانش سرانجام نگاهیاجمالی به بدن ببری با قدی بیشتر از یکمتر و با خز خاکستری مایلبه سیاه انداختند. جانور سرش را بالا آورد و درحالیکه روی پاهایش تکان میخورد، بهطرز دردناکی زوزه کشید.
بدیهی است که ضربه قبلی بای زهمین به اندام های داخلی ببر جهشیافته آسیب زیادی وارد کرده بود.
بای زهمین میدانست که سرعت دشمن از سرعت او بیشتر است، پس مانند گردبادی بهجلو شتافت. در کمتر از یکثانیه فاصله کوتاه دهمتری کاملاً از بین رفت.
او با بالا بردن شمشیر شوانیوان، همزمان با حرکت عجیب بدنش دوباره حمله کرد.
ببر جهشیافته، درد را نادیده گرفت و بهسمت چپ پرید و با موفقیت از ضربهخوردن فرار کرد. بااینحال، آرنج دستچپ بای زهمین دربرابر چشمانطلاییاش بزرگ و بزرگتر شد تا اینکه سرانجام بهسرش برخورد کرد.
بدن ببر در کنار بای زهمین همزمان با ترکخوردن برخی از استخوانهای جمجمهاش بر اثر ضربه، بهخاک سپرده شده بود. بااینحال، موجود مرتبهاول قبل از وقوع حملات بعدی، حتی زمانی برای واکنش به درد نداشت.
با دو برش تمیز، دو پنجه جلوی ببر جهشیافته تقریباً بهطور کامل جدا شدند. بلافاصله پس از آن، بای زهمین بههوا پرید و خود را بالای بدن ببری قرار داد که از درد زوزه میکشید. به دنبال آن، او نوک شمشیر را فرو و جمجمه هیولا را سوراخ کرد و با موفقیت، مغز را از بین برد.
بااینحال، اگرچه از قبل مرده بود، بدن ببر از اعصاب میلرزید و پنجههای جلویی تقریباً کاملاً بریده شدهاش هوای خالی جلوی آن را ضربه میزدند. دقیقاً بههمین دلیل بود که بای زهمین قبل از کشتن دشمن، خود را پشت سر او قرار داده بود مگرنه مورد اصابت قرار میگرفت و احتمالاً بیجهت زخمی میشد.
[شما قدرتروح ببر سایه مرتبهاول سطح 38 را بهدست آوردهاید. شما قبل از گرفتن حرفه مرتبهاول نمیتوانید افزایش سطح دهید یا آمار اضافی کسب کنید.]
پیامی مشابه اما درعینحال متفاوت با پیامهایی که درگذشته دریافت کرده بود در شبکیه چشم بای زهمین چشمک زد. بااینحال، او ماتومبهوت بود و توجهی بهآن نداشت.
…تمام شد؟ ببر سایه، موجودی مرتبهاول و با چنین سطحبالایی، همینطوری مرده بود؟ بای زهمین باورش نمیشد.
چندی پیش او تقریباً توسط سوسکسوزان مرتبهاول که چندین سطح پایینتر از هیولایی بود که اکنون بهراحتی کشته بود، بهقتل رسیده بود. برای یکلحظه سازگاری با تغییر برایش سخت بود.
در بالای آسمان، لیلیث لبخند درخشانی برلب داشت و چشمانش مانند ستارههایی در آسمان شب میدرخشیدند.
او با خود زمزمه کرد: «آبجی بزرگه تا سرحد مرگ عاشقته زهمین کوچولو~»
یک موجود مرتبهاول در چشم لیلیث چیزی نبود و فقط یکنگاه برای از بین بردن کل یک ارتش کافی بود. بااینحال، زمانی که او هنوز یکموجود طبقهبندی نشده بود، نمیتوانست کاری را که بای زهمین انجام داده بود انجام دهد… نه، نهتنها او نمیتوانست؛ احتمالاً هیچکس در تمام تاریخ ثبت شده هرگز نتوانسته دشمنی را که در مرتبه بالاتری قرار داشت در کمتر از سه ثانیه بکشد.
کمتر از سهثانیه. این زمانی بود که بای زهمین بهزندگی ببر سایه مرتبهاول پایان داده بود.
بنابراین، اگر او واقعاً تمام تلاش خود را میکرد و دفاع را برای حمله رها میکرد، که گفته کشتن یک موجود مرتبهاول با یکحمله غیرممکن است؟
لیلیث مشتاقانه منتظر آن بود. او مشتاقانه منتظر رشد او بود و نمیتوانست منتظر بماند تا ببیند اگر قبل از رشد کامل زمین نخورد، در آینده تا کجا پیش خواهد رفت.
بای زهمین بزرگترین نابغهای بود که او در تمام زندگی خود میشناخت و بهاحتمالزیاد بزرگترین نابغه تاریخ بود. بااینحال، لیلیث پیش از رشد کامل، نوابغ برجسته بیشماری را دیده بود که مانند ستارههای دنبالهدار از آسمان سقوط میکردند.
بنابراین بهتر است مراقب بود زیرا بزرگترینها هم ممکن است بر اثر اشتباه یا بیاحتیاطی سقوط کنند. ول ا
قسمت 73: مرتبهاول دیگر یک چالش نیست
کای جینگیی، فو شوفنگ و ژونگ ده نمیدانستند چه اتفاقی دارد میافتد، اما بعد از غرش قبلی، به نظر میرسید که تمام سلولهای بدنشان دیوانه شدهاند، زیرا ترس تقریباً بر آنها غلبه کرده بود. این بهتنهایی کافی بود تا بدانند هرچه در آن لحظه غرش میکرد قطعاً چیزی نبود که درحالحاضر بتوانند در برابر آن بایستند.
کاری که گروه سهنفره انجام دادند این بود که به بای زهمین نزدیک شدند و درحالیکه با احتیاط بهاطراف نگاه میکردند، فقط یک یا دو قدم دورتر از بای زهمین ایستادند و سلاحهای خود را بالا بردند تا احساس بهتری داشته باشند.
برخلاف آنها، بای زهمین بسیار آرامتر بهنظر میرسید. بدن او در وضعیت آرامی قرار داشت و حتی شمشیر او برای دفاع در برابر هر حمله قریبالوقوعی بالا نیامده بود. او همانجا ایستاده بود، مردمکهای کوچکش بیشاز آنچه که هر فرد عادی میتوانست تصور کند، اطلاعات پیرامون را جذب میکرد.
ناگهان صدایخفیفی از باد بهگوش رسید، گویی باد توسط یک جسم بسیار سریع قطع شدهبود. بای زهمین سرش را کمی بهسمت چپ چرخاند و قبلازاینکه با سرعتی شگفتانگیز بهسمت گروه حرکت کند، نگاهیاجمالی بهیک شبح که در گوشه ساختمانمجاور میچرخید انداخت.
این موجود حتی سریعتر از زامبی تکاملیافته مرتبهاول بود و حتی پس از جذب قدرتروح بسیار و با سرعتی قابلمقایسه با سرعت 12نفر، بای زهمین هنوز نتوانسته بود دشمن درحالحمله را ردیابی کند.
بااینحال، درحالیکه سرعت، یکی از قدرتمندترین سلاحهای موجود بود، لزوماً مبارزه با آن غیرممکن نبود.
باکمالتعجب، اولینهدف موجود مرتبهاول ناشناخته حمله به بای زهمین نبود، بلکه او ژونگ ده را هدف قرار داد، احتمالاً بهدلیل این واقعیت که او نزدیکترین نقطه به گوشهای بود که موجود از آنجا ظاهر شده بود.
چشمان بای زهمین بدون آنکه سرش را تکان دهد، بهسمت چپ حرکت کردند و نگاه سردش برای کمتر از یکثانیه با یکجفت چشمطلایی پر از قصد قتلآمیز مواجه شد.
درست زمانیکه موجود عجیبوغریب از کنارش رد شد، بای زهمین درحالیکه بدنش را میچرخاند با دست راستش از پایین بهسمت بالا شمشیرش را حرکت داد.
اینموجود بهسرعت متوجهشد که اگر بهمسیر فعلی خود ادامه دهد، توسط تیغهدشمن بهشدت زخمی میشود، بنابراین بدون تردید بدن خود را بهپهلو کج کرد و تنها با فاصلهای چند سانتیمتری از حمله دشمن جاخالی داد.
بااینحال، بای زهمین با توجه به سرعتحرکت سریع، این موجود از قبل انتظار داشت که چنین اتفاقی بیافتد و حرکت شمشیر او فقط ظاهری بود. حملهواقعی در نوبتی بود که او بهتازگی در کسری از ثانیه انجام دادهبود، زمانیکه موجود برای جلوگیری از بریدهشدن، حرکات خود را متوقف کرد.
پس از انجام یک چرخش نود درجه، بدن بای زهمین اکنون درست درمقابل موجود مرتبهاول قرار داشت و از آنجایی که این موجود فقط بدن خود را پیچانده بود تا شمشیر او را دور بزند، پای بای زهمین با شدت به شکم دشمن برخورد کرد.
پس از اصابت وحشیانه با 96 امتیاز قدرتی که در آن لگد وجود داشت و نداشتن انتظار چنین چیزی، این موجود ناشناخته قبل از برخورد بهدیوار ساختمانمجاور، دهمتر پرواز کرد.
درمیان آوارهای فرو ریخته، بای زهمین و زیردستانش سرانجام نگاهیاجمالی به بدن ببری با قدی بیشتر از یکمتر و با خز خاکستری مایلبه سیاه انداختند. جانور سرش را بالا آورد و درحالیکه روی پاهایش تکان میخورد، بهطرز دردناکی زوزه کشید.
بدیهی است که ضربه قبلی بای زهمین به اندام های داخلی ببر جهشیافته آسیب زیادی وارد کرده بود.
بای زهمین میدانست که سرعت دشمن از سرعت او بیشتر است، پس مانند گردبادی بهجلو شتافت. در کمتر از یکثانیه فاصله کوتاه دهمتری کاملاً از بین رفت.
او با بالا بردن شمشیر شوانیوان، همزمان با حرکت عجیب بدنش دوباره حمله کرد.
ببر جهشیافته، درد را نادیده گرفت و بهسمت چپ پرید و با موفقیت از ضربهخوردن فرار کرد. بااینحال، آرنج دستچپ بای زهمین دربرابر چشمانطلاییاش بزرگ و بزرگتر شد تا اینکه سرانجام بهسرش برخورد کرد.
بدن ببر در کنار بای زهمین همزمان با ترکخوردن برخی از استخوانهای جمجمهاش بر اثر ضربه، بهخاک سپرده شده بود. بااینحال، موجود مرتبهاول قبل از وقوع حملات بعدی، حتی زمانی برای واکنش به درد نداشت.
با دو برش تمیز، دو پنجه جلوی ببر جهشیافته تقریباً بهطور کامل جدا شدند. بلافاصله پس از آن، بای زهمین بههوا پرید و خود را بالای بدن ببری قرار داد که از درد زوزه میکشید. به دنبال آن، او نوک شمشیر را فرو و جمجمه هیولا را سوراخ کرد و با موفقیت، مغز را از بین برد.
بااینحال، اگرچه از قبل مرده بود، بدن ببر از اعصاب میلرزید و پنجههای جلویی تقریباً کاملاً بریده شدهاش هوای خالی جلوی آن را ضربه میزدند. دقیقاً بههمین دلیل بود که بای زهمین قبل از کشتن دشمن، خود را پشت سر او قرار داده بود مگرنه مورد اصابت قرار میگرفت و احتمالاً بیجهت زخمی میشد.
[شما قدرتروح ببر سایه مرتبهاول سطح 38 را بهدست آوردهاید. شما قبل از گرفتن حرفه مرتبهاول نمیتوانید افزایش سطح دهید یا آمار اضافی کسب کنید.]
پیامی مشابه اما درعینحال متفاوت با پیامهایی که درگذشته دریافت کرده بود در شبکیه چشم بای زهمین چشمک زد. بااینحال، او ماتومبهوت بود و توجهی بهآن نداشت.
…تمام شد؟ ببر سایه، موجودی مرتبهاول و با چنین سطحبالایی، همینطوری مرده بود؟ بای زهمین باورش نمیشد.
چندی پیش او تقریباً توسط سوسکسوزان مرتبهاول که چندین سطح پایینتر از هیولایی بود که اکنون بهراحتی کشته بود، بهقتل رسیده بود. برای یکلحظه سازگاری با تغییر برایش سخت بود.
در بالای آسمان، لیلیث لبخند درخشانی برلب داشت و چشمانش مانند ستارههایی در آسمان شب میدرخشیدند.
او با خود زمزمه کرد: «آبجی بزرگه تا سرحد مرگ عاشقته زهمین کوچولو~»
یک موجود مرتبهاول در چشم لیلیث چیزی نبود و فقط یکنگاه برای از بین بردن کل یک ارتش کافی بود. بااینحال، زمانی که او هنوز یکموجود طبقهبندی نشده بود، نمیتوانست کاری را که بای زهمین انجام داده بود انجام دهد… نه، نهتنها او نمیتوانست؛ احتمالاً هیچکس در تمام تاریخ ثبت شده هرگز نتوانسته دشمنی را که در مرتبه بالاتری قرار داشت در کمتر از سه ثانیه بکشد.
کمتر از سهثانیه. این زمانی بود که بای زهمین بهزندگی ببر سایه مرتبهاول پایان داده بود.
بنابراین، اگر او واقعاً تمام تلاش خود را میکرد و دفاع را برای حمله رها میکرد، که گفته کشتن یک موجود مرتبهاول با یکحمله غیرممکن است؟
لیلیث مشتاقانه منتظر آن بود. او مشتاقانه منتظر رشد او بود و نمیتوانست منتظر بماند تا ببیند اگر قبل از رشد کامل زمین نخورد، در آینده تا کجا پیش خواهد رفت.
بای زهمین بزرگترین نابغهای بود که او در تمام زندگی خود میشناخت و بهاحتمالزیاد بزرگترین نابغه تاریخ بود. بااینحال، لیلیث پیش از رشد کامل، نوابغ برجسته بیشماری را دیده بود که مانند ستارههای دنبالهدار از آسمان سقوط میکردند.
بنابراین بهتر است مراقب بود زیرا بزرگترینها هم ممکن است بر اثر اشتباه یا بیاحتیاطی سقوط کنند. ول ا