ورود عضویت
Survival System – 1
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

مار به بالای لاشه ی گرگ رسید، در یک  ثانیه به جسد گرگ مرده حمله ور شد، نیش های بلندش مانند دو خنجر نقره ای پوست گرگ را شکاف می داد. این صحنه برای رایان که از کنار مار را تماشا میکرد، بسیار ترسناک به نظر می رسید.

چندین ثانیه بیشتر هم نشد، او قدمی به عقب برداشت، پشتش را به مار کرد و برگشت، زمانی که مار با بدن گرگ سرگرم بود  به راحتی از مهلکه فرار می کرد. این هیولا  فراتر از دستیابی او به نظر می رسید.

 چند قدم آهسته حرکت کرد. اما قرار بود تا کی فرار کند؟!. تا چه زمانی میتوانست فرار کند؟؟. مار تقریبا هم سطحش بود، اگر فرار می کرد در برابر جانوران قوی تر و ناشناخته هایی که  پیش رو داشت چه کاری از دستش بر می آمد؟!.

ایستاد، نگاهی به هیکل عظیم جانور انداخت، بدن گرگ در بین حلقه های دم مار گم شده بود، آب دهانش را قورت داد و با حالتی لرزان  به جلو قدم برداشت. او باید قوی تر می شد، باید بر سختی غلبه می کرد و زنده می ماند.

اینجا بقا میانبر نداشت، وابسته به پول نبود که از انواع راه های مختلف به دست بیاید، بقا سر زندگی بود، قانون نانوشته ای که میگفت: نکشی، خواهی مرد. و این هم جوانمردانه نبود، فقط یک لحظه غفلت تا طعمه ای برای پیشرفت دیگران باشی.

رایان آرام به سمت مار قدم برداشت، او باید مخفیانه کمین می کرد و هر چه زودتر قوی تر می شد، خانواده اش جایی در شرایطی نامعلوم منتظر امیدی از غیب بودندو رایان  می خواست این امید،  در هر شرایطی وجود او باشد.

خنجر نقره ای در دستش برق می زد، هوا تاریک شده بود، گاه سکوت و گاه زوزه گرگ ها و صدای جانوران مانند موسیقی در دل جنگل می پیچید و مهتاب را زیبا تر جلوه میداد.

کاچچچ

شاخه ای زیر پایش شکست، صدا معطل نکرد و حریف را از حضور او آگاه ساخت، چشم هایی هلالی مشکی در دل تاریکی شب به رایان دوخته شده بود. چشم هایی که اگر قبل از برخورد با گرگ می دید برای تمام کردن زندگی اش کافی بودند.

در مقابله قبلی مهارت خاصی را نیاموخت اما مواجهه با حریف و مرگ را حس کرد و حداقل این زمینه ای برای مبارزه ایجاد می کرد، زمینه ای برای تلاش و امید به زنده ماندن، چیزی که برای شکستن نا امیدی و هر سختی ای نیاز بود، شروع ،تلاش برای مقابله با آن مشکل بود، شروعی که بیشتر مواقع از آن خبری نیست و شکست قطعی هم نتیجه اش می شد.

موجود عظیم منتظر نماند، او روی زمین خزید و با جهش های بلند به سمت رایان حمله ور شد، برخلاف هیکل بزرگش سرعت زیادی هم داشت چیزی نگذشت که با نیش های بیرون زده رو در رو به او غرش می‌کرد.

سر مثلث شکل مار به سمت شانه رایان حرکت کرد، او مانند مورچه ای به نظر میرسید که  قصد داشت با مورچه خوار نبرد کند ، نا امید نبود و با حرکتی سریع به کنار پرید، حریفش هم واکنش نشان داد و دوباره به سمت پاهایش حمله ور شد.

جیغغغغغغ

صدای برخورد خنجر رایان با نیش های بلند مار آهنگی هولناک و گوش خراش شکل میداد، برش کوچکی روی نیش مار انداخت اما تاثیر زیادی نداشت،نیش ها ظریف بودند ولی سخت و بزرگ تر از معمول به نظر می آمدند.

بار ها این تقابل ادامه داشت، سرعت رایان از مار بیشتر بود و چثه حریف بزرگتر، تقریبا یک تعادل ساخته شده بود. رایان به کنار غلتید او حتی فرصتی برای نفس کشیدن نداشت نیش های مار خیلی سریع حرکت می کرد، خنجر با باریکه ی نور آبی ،تاب می خورد و حملات را دفع می کرد.

هر چه مبارزه ادامه میافت رایان خسته تر می شد، او رمقی  برای حمله نداشت و فقط منفعلانه دفاع می کرد، چیزی که نهایت منتهی به شکست می شد. همیشه بهترین دفاح حمله است و این چیزی بود که او قادر به انجام دادن آن نبود.

باید ریسک می کرد وگرنه باختش حتمی بود ،  با خنجر در یک برش عمودی به جهت بالا فاصله ی بین دو نیش مار را هدف گرفت، اینبار حمله را دفع نکرد و با بدنش به مقابله پرداخت.

خنجر بین نیش ها را برش داد و سر نیش مار پای رایان را زخم کرد، نیش فرو نرفت چون سرعت رایان بیشتر بود و تقریبا از خوش شانی اش بود ک نتیجه ای بیشتر از یک خراش نداشت.

مار ناله کرد و به خود پیچید، رایان از این فرصت استفاد کرد و خنجر در دشتش را ، به سمت سر مار شلیک کرد، جانور عظیم درد داشت و این باعث شد دیرتر واکنش دهد. حتی اگر برای چندین ثانیه بود  خود اجازه ی نفوذ خنجر را در سر مار داد .

کچااااا

تیغه در سر مار فرو رفت و خون  روی  زمین فواره زد، بدن رایان همزمان با جسد موجود عظیم به زمین افتاد.

 او بار ها سرفه کرد و نفس نفس زد، قفسه ی سینه اش نامنظم حرکت می کرد و این حرکت کاملا قابل مشاهده بود.

صدای دلنشینی بلند شد، صوتی که برنده ی نبرد را اعلام می کرد و در پی آن لبخند زشتی رو صورت رایان نقش بست.

شما یک مار کبری سطح K]] را کشتید.!

1 امتیاز زندگی به دست آمد.!