ورود عضویت
Survival System – 1
انتخاب فونت
انتخاب سایز فونت

رایان به فضای اطرافش نگاهی انداخت، جسد مار غول پیکر روی زمین افتاده بود، او توانایی حمل کردن همچنین موجودی را نداشت، اما باید مکان را ترک می کرد،بوی خون فضا را پر کرده بود. صدای زوزه ها بلند تر و نزدیک تر می شد.

انرژی و سرزندگی تازه ای در بدنش جاری شد، درد خفیف باز هم باعث آزار بود اما او مثل دفعه قبل واکنش نشان نداد، دفعه اول شوکه شد ولی الان انتظارش را داشت، او قوی تر از قبل و ساخته تر شده بود.

روزی تقریبا فوق العاده با شبی بلند که ادامه داشت، پیش تر شب را  نشان دهنده آرامش و بهترین زمان برای استراحت در نظر می گرفت  اما حالا درجنگل  وضعیت این چنین نبود  شب تازه شروع شکار برای جانوران قوی تر و وحشت مبارزه های پی در پی برای بقا را رقم می زد.

زمانی خطرناک که رایان آمادگی رویارویی با آن را نداشت، او تقریبا مطمعن بود که بعد از این حداقل توانایی فرار کردن را دارد شاید هم حتی کشتن حریف، اما اگر به چندتا و یا حتی موجودی قوی تر بر می خورد، تنها میتوانست برای زنده ماندن امید به معجزه داشته باشد.

اطراف رودخانه بوی وحشتناگ مرگ همراه با بوی  غلیظ خون به مشام می رسید مکانی که میدان خوبی برای آغاز شکار آخر شب بود. همچنین خود آب هم دلیلی برای رویارویی با جانوران دیگر بود. او باید اینجا را ترک می کرد و در مکانی دیگر  شب را  امن میگذراند.

او نگاهی به جسد مار انداخت، حیف بعد از خراب کردن بدن گرگ حتی نمیتوانست از آن استفاده ای داشت باشد، راه میان درختان را پیش گرفت، تاریکی شب با صدا هایی ترسناک عجین شده بود.

مدتی گذشت اما اثری از آبادی یا حتی یک مکان امن پیدا نمی شد، نگرانی در چشم های آبی عمیقش موج می زد. نگاهی گذرا به اطراف انداخت، در تاریکی شب چیزی جز درختان سر به فلک کشیده پیدا نمی شد. صدای خش خش برگ ها و نسیمی که عطر تازه طبیعت را به ارمغان می اورد.

رایان نگاهش را به آسمان دوخت، دقیقا این همان چیزی بود که لازم داشت، بلند ترین نقطه تقریبا امن ترین مکان بود و موجودات کمی برای او ایجاد مزاحمت می کردند. او قبلا حتی  توانایی بالا رفتن از یک درخت کوچک را نداشت چه برسد به درختی که بیش از چند ده متر قد داشت، تنه درخت را گرفت و با کمک شاخه ها به سختی بالا رفت.

از چندین شاخه بزرگ و نازک گذشت تا به شاخه ای نسبتا مناسب رسید، شاخه به اندازه ای بود که او به راحتی روی آن دراز بکشد و حتی غلت بزند. درختان عجیبی که حتی دیگر آن قدر غیر قابل باور به نظر نمیرسیدند.

او نفس عمیقی کشید، بالاخره میتوانست اندکی استراحت کند، هوا بسیار پاک بود و از آرامشی که تازه بدست آورده بود لذت می برد، ستاره ها در آسمان می درخشیدند، نور های پرسو و زیبا که مانند چراغ خواب های بیشمار در آسمان می رقصیدند و به رایان حس نشاط و آرامش بیشتر را القا می کردند.

در انتهای شاخه درخت توده ای شاخه ها تقریبا شبیه به یک لانه ی بزرگ رو هم انباشته شده بود، رایان کنجکاوانه به سمت لانه نگاه می کرد، میتوانست خطرناک باشد اما حسی هم او را مجاب کرد تا داخل آن را بررسی کند. به آرامی روی شاخه خزید و به سمت لانه جلو رفت دیواره آن تقریبا یک متر قد داشت که از چوب و شاخه های بزرگ ساخته شده بود.

او ابتدا از دیواره به داخل سرک کشید، فضای بزرگ با برگ های پوشیده کف لانه، چندین تکه استخوان و بالاخره چیزی که نظر رایان را به خود جلب می کرد.

دو تخم بزرگ کرم رنگ با خال های متعدد قهوه ای پراکنده روی آن وسوسه انگیز بودند، رایان نزدکی تخم ها رفت، تقریبا یک وجب طول داشت، چیزی اندازه ی تخم شتر مرغ، اما شتر مرغ ها روی درخت لانه داشتند؟!

در مورد آن نمیدانست و نمیخواست هم بداند، چیزی که اکنون مهم بود نوشیدنی ای که گرسنگی اش را هم برطرف می کرد، چرا باید به فکر چیز های دیگری باشد. بعد از جسد مار که ناچار رها کرده بود، نمیتوانست فرصتی دیگر را هم از دست بدهد.

با دست ضربه ای به پوسته تخم زد اما فایده ای نداشت، او ناچار از خنجر استفاده کرد و بعد از آن به سرعت محتویات داخل تخم را نوشید. طعم جالبی نداشت. ولی چاره ای نداشت

رایان در دلش به این وضعیت غر میزد، او تا چه زمانی ناچار بود غذای خام بخورد که حتی نمیدانست قابل خوردن است؟!. حتی اگر خانواده اش فقیر بودند باز هم غذای مناسبی برا خوردن داشت. او همانطور که با خود غر میزد گفت:

 «لعنت به تخ…م»

هنوز جمله اش را کامل نکرده بود که صدایی آشنا او را از ادامه آن بازداشت.

شما تخم جغد شاخدار سطح K]] را کشتید.

1 امتیاز زندگی به دست آمد.

رایان حتی منتظر نبود صدا به پایان برسد. لبخندی بزرگ روی چهره اش نشست و تقریبا بلند قهقهه زد، اگر کسی این صحنه را میدید احتمالا خیال می کرد با یک دیوانه طرف شده است. اما او خوشحال بود حتی اگر دیوانه خطاب می شد، حتی معیار های عقلانیت را هم قدرتمند ها تعیین می کردند.

خنجر  یکبار دیگر به تخم باقی مانده ضربه زد، پوسته تخم جدا شده و بار دیگر توسط هیولای گرسنه بلعیده شد.

شما تخم جغد شاخدار سطح K]] را کشتید.

1 امتیاز زندگی به دست آمد.

بعد از آن باقی شب را به شمردن ستاره ها گذراند و هر از گاهی هم قهقهه میزد،  تقریبا تا ساعتی ادامه داشت، رایان بدون اینکه متوجه شود روی سطح نرم برگ ها خوابش برد. او خسته بود و ستاره ها سطح نرم و امن برای او شرایط استراحت را فراهم کردند.

بوقققق.!

جییییغغغغ.!