خون کور: پانیشرز
قسمت: 53
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
آکامه دریافت که خطر روحخوار دوم بیشتر بود. کاسهی خالی رامن را کنار گذاشت:
- پس چرا تا حالا سراغ من نیومده؟
کورو به داخل اتاق برگشت:
- تا حالا پات رو تو منطقهی متروکه خاندان آکیاما گذاشتی؟
آکامه سرش را به علامت نه تکان داد:
- ورود به اون منطقه برای همه قدغنه!
کورو نفسش را با تمسخر بیرون داد:
- حداقل یه کار درست رو تو زندگشیون کردن! اونجا جاییه که شیرو مهروموم شده!
آکامه با چشمانی درشت هین کشید:
- پس چرا هیچکس نمیدونه؟
کورو جلوی آکامه دو زانو نشست:
- سی سال پیش همهی خانوادهی آکیاما تو یه شب بدون سروصدا قتلعام شدن. میدونی چرا؟
سیب گلوی آکامه بالا و پایین رفت و سرش را به علامت نه تکان داد:
- چرا؟
خاندان آکیاما از خرابکاریهای شیرو خسته شده بودن. بخاطر اون زنیکه توی دنیای انسانها کلی جنگ و خونریزی به پا شد. خانوادهی آکیاما دست به احضار و مهروموم شیرو زد. با اینکه همشون مردن اما به حبس شیرو میارزید. یادت باشه ارباب! اون زنیکه علاوهبر تسخیر بدن قدرت تغییر شکل رو هم داره. همهی کثافتکاریهاش رو با قیافهی من انجام داده.
سرش را با اندوه پایین انداخت:
- همه فکر میکنن که اون همه جنایت، کار منه در حالی که من تمام مدت پیش اربابهام بودم و بهشون خدمت میکردم.
دل آکامه برای کورو سوخت. در نگاهش کورو مانند تولهسگی اندوهگین شده بود که به مهر و محبت نیاز داشت. آرام موهای سیاه ابریشمی کورو را نوازش کرد. کورو جا خورد اما خودش را عقب نکشید. سرش را پایینتر آورد تا آکامه راحتتر نوازشش بکند. آکامه لبخند کمرنگی زد:
- من آبروی تو رو پس میگیرم.
چشمان کورو باز شد. باورش نمیشد که ارباب جدیدش این همه به فکر و مهربان باشد. لب پایینش لرزید و چشمانش ابری شد. کورو دیگر نتوانس احساساتش را مهار کند و محکم آکامه را در آغوش کشید و عر زد:
- اربااااب!
کتابهای تصادفی

