فصل 1953 : موجودیت

شیطان آسمانی به¬ندرت راجع¬به زندگی خودش فکر می‌کرد. تصمیمات و طرز فکرش مطلق بود. هیچ‌وقت لازم نبود تردید کند چون تجسم واقعی چیزی بود که یک شیطان واقعی باید باشد.

با این¬حال، آسمان و زمین او را در موقعیتی ناامیدکننده قرار داده بودند. این تله هیچ راه فراری نداشت. از هر لحاظ کامل بود و شیطان آسمانی به‌خوبی می‌توانست این را درک کند. به¬نظر می‌رسید که تنها کاری که می‌توانست بکند این بود که تصمیم بگیرد چگونه بمیرد.

با واگذاری موجودیتش می‌توانست افکارش را حفظ کند. شیطان آسمانی همه‌ی آن‌چه را که در طول این سال‌ها ساخته بود از دست می‌داد، اما ذهنش را نگه‌می‌داشت. در مقابل، حتی اگر تصمیم به مبارزه می‌گرفت، باز هم آسمان و زمین بخشی از قانون او را می‌دزدیدند.

شیطان آسمانی هیچ راه دیگری پیدا نمی‌کرد. او نتوانسته بود تله آسمان و زمین را پیش‌بینی کند، اما نمی‌توانست خودش را سرزنش کند. وقتی که آنها تصمیم خود را برای انجام یک پروژه گرفته بودند، واقعاً نمی‌توانست با حاکمان مخالفت کند.

شیطان آسمانی اعلام کرد: «تو واقعاً من رو تو یه موقعیت سخت قرار دادی. خب، نه واقعاً.»

تهذیبگر پیر اخم کرد، اما شیطان آسمانی بدون درنگ معنای حرف‌هایش را آشکار کرد. هاله‌اش ناگهان فوران کرد و در میان سفیدی خفه‌کننده‌ای که دیوارها از خود ساطع می‌کردند گسترش یافت.

نور می‌توانست موجودیت شیطان آسمانی را سرکوب کند، اما وقتی هاله‌اش گسترش یافت به سادگی عقب‌نشینی کرد. وظیفه‌اش این نبود که با او مبارزه کند. آسمان و زمین او را داخل آن تله گذاشته بودند تا شیطان آسمانی را وسوسه کنند، اما به دلیل محدودیت‌های انصافشان نمی‌توانستند از آن برای شکست او استفاده کنند.

انرژی لاجوردی که شیطان آسمانی قبل از فعال شدن تله جمع کرده بود به دورش چرخید و وقتی به سمت بازوی راستش جریان پیدا کرد شروع به متراکم شدن کرد. نیروی موجود در مراکز قدرتش نیز بیرون آمد و به این فرایند کمک کرد.

حکاکی‌های دایره‌ای روی دست شیطان آسمانی شکل گرفتند و به سمت بیرون گسترش یافتند تا تکنیکی را بسازند که قادر به آزاد کردن قوانین متضاد باشد تکنیکی که او قبلاً استفاده کرده بود. به¬زودی یک ساختار استوانه‌ای از اندام‌هایش رشد کرد و سازه‌ای شبیه به یک توپ جنگی ایجاد کرد که از دستش فراتر رفت.

نور ساختار از لاجوردی به سفید ت...