جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 775
فصل ۷۷۵ - امپراطور خون بای زهمین در مقابل ملکه آب و هوا شانگگوان شین یوئه (بخش ۲)
شانگگوان شین یوئه زمان زیادی رو برای بای زهمین نگذاشت تا هسته مهارتش رو درک کند چون بعد از ۷۰۰ متر اوج گرفتن از زمین به آسمان اشاره کرد و با صدای بلند فریاد زد.
«اژدهای رعد و برق!»
رعد و برق در آسمان به سرعت جمع شد و در عرض چند ثانیه یک گرداب بنفش رنگ تشکیل شد.
بای زهمین چشمانش رو ریز کرد و بدون اینکه جرأت کم کاری داشته باشه سلاح اصلیش رو از حلقه ذخیره فضاییش بیرون آورد. هم زمان که آخرین کلمات (اژدهای رعد و برق سرخ) رو میگفت و شمشیر رو با دست راستش نگه داشته بود، (نابودی آسمان در حال سقوط) رو فراخوند و آن را به یک شمشیر بزرگ طلایی رنگ در دست چپش تبدیل کرد.
غرش!!!!
آسمانها هنگامی که هیولایی عظیم شبیه به اژدهای شرقی اسطورهای از درون گرداب رعد و برق بیرون آمد و جریانات برق جو را درهم شکست و به سمت بای زهمین حرکت کرد غوغا کردند.
«شعله سرخ!»
«آتش کوچک!»
بای زهمین در حالی که شعلههای سرخ همراه با رعد و برق قرمز رنگ روی شمشیر بزرگ در دست راستش و شعلههای آبی فروزان روی شمشیر دیگر در دست چپش میسوخت، غرغر کرد و همزمان با برداشتن قدمی به جلو، هر دو دستش را رو به آسمان بدون عقبنشینی تاب داد.
بوم!!! بوووم!!!
پس از دو انفجار بزرگ، یک هلال بزرگ سرخ و یک هلال ماه آبی پررنگ دیگر به آسمان اوج گرفت، دمای انجماد با سوختن آتش ذوب شد و همه چیز رو در فاصله بیش از ۷۰۰ متری در اطراف روشن کرد.
دو هلال غرش کردند و در ارتفاع بیشتر از ۲۵۰۰ متری با اژدهای رعد و برق برخورد کردن که با سقوطش آسمان رو تکان داد.
بوووووووووووووووووووووم!!!!!
غرش...!!!!
اژدهای رعد و برق مثل دو هلال غول پیکر منفجر شد. با وجود ارتفاع زیادی که انفجار درش رخ داده بود، آسمان غرید و زمین لرزید. از دور، سربازان جناح ماورایی با ترس و وحشت تماشا کردن که آسمان با رعد و برق بنفش و شعلههای قرمز پررنگ و آبی تیره که در سراسر طاق بهشتی پخش میشد، روشن شد.
با وجود طوفان سهمگینی که نور ناچیز روز رو پنهان میکرد، چهره بای زهمین در حالی که به بالا نگاه میکرد روشن شد. چشمان به سیاهی شبش با چشمان خونی شانگگوان شین یوئه برخورد کرد و صدای او از بالا بهش رسید.
«هه، میدونستم که قدرتمندی، اما این دیگه خیلی شگفت انگیزه!»
بای زهمین جوابی نداد و در عوض محکم روی زمین پر جنب و جوش زیر پایش کوبید. بدنش مانند موشک به آسمان اوج گرفت و در عرض چند ثانیه خودش رو نزدیک مادر شانگگوان بینگ شو دید.
درست زمانی که میخواست حمله کند، شانگگوان شین یوئه در حالی که صدایش واضح به گوش میرسید، دست چپش رو به عقب و دست راستش رو به جلو تکان داد.
«بادهای خشمگین!»
بای زهمین به عقب رونده شد و با ظاهری ناامید تنها توانست تماشا کند که شانگگوان شین یوئه در جهت مخالف توسط بادهایی که کنترل میکرد رونده شد.
مبارزه با موجوداتی که میتوانستند با استفاده از برخی مهارتها پرواز کنند یا در آسمان بمانند واقعا آزاردهنده بود. اگرچه بای زهمین راهی داشت تا شانگوان شین یوئه رو به زمین بیاورد و اجازه ندهد او برای مدت زیادی به آنجا برگردد، اما اول باید مطمئن میشد که قدرتش را درک کرده وگرنه نمیتوانست متوقفش کند اگر بعدا سعی میکرد فرار کند.
در حالی که بای زهمین به سمت زمین میافتاد، شانگگوان شین یوئه انگشت کوچکش را به سمت پایین نشانه گرفت و زمزمه کرد: «گردباد یخزده.»
حالت بای زهمین کمی تغییر کرد چون متوجه شد که تمام برفهای اطراف دورش میچرخند و تنها در چند ثانیه به میان دیوارهای ضخیم باد که پس از چرخش با سرعت زیاد به سرعت سفید شدند، فرو رفت.
برف یخی شروع به چسبیدن به بدنش کرد و با گذشت چند ثانیه اینکه متوجه کاهش سرعت حرکت و حملهاش شود سخت نبود. با این حال، به لطف شنلش که حاوی حجم زیادی از انرژی آتش مانند از شعله مرتبه سوم بود، فرودش خیلی خیلی کندتر از آنچه باید میبود اتفاق افتاد.
«آتش کوچک!»
شعله آبی بی پایان نیلوفر آبی به صدای بای زهمین جواب داد، بدنش رو در یک لحظه پوشاند و سپس بدون اینکه اصلاً جلوی خود را بگیرد شروع به سوختن کرد.
شانگگوان شین یوئه از اون ثانیهها برای تدارک دیدن حملهای قویتر از قبل استفاده کرده بود. چشمانش را بسته بود و دو بازوی باریکش به سمت آسمان نشانه رفته بود، مانای درون بدنش در رگهایش غرش میکرد حتی قبل از اینکه به سمت ابرها برود و وارد رعد و برقی شود که به زودی تحت کنترلش خواهد بود.
پس از ۳۰ ثانیه، ناگهان افزایش دما را احساس کرد و همانطور که به آرامی چشمانش را باز میکرد متوجه شد که گردباد برفی که او بیشتر از کل مانای خود را روی آن صرف کرده بود، به آرامی بیش از حد گرم میشود. رنگ سفید به سرعت با رنگ آبی تیره جایگزین شد.
لبهای شانگگوان شین...
کتابهای تصادفی



