فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پروفسور کال

قسمت: 70

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل70: «تصمیم عجولانه» درون یک منطقه ممنوعه، یک میز مستطیلی بزرگ در مرکز یک اتاق بدون پنجره قرار داشت. فانوس‌های جادویی نور سفید روشنی را می‌تابانند و بیشتر اتاق را روشن می‌کردند، اما سایه‌های تیره‌ی طولانی نیز ایجاد می‌کردند. دوازده صندلی بسیار صیقلی در دو طرف میز قرار داشتند و صندلی سیزدهمی نیز در انتهای آن قرار داشت. همه آن‌ها در حال حاضر توسط مردانی با سطوح مختلف اجتماعی اشغال شده بودند، هر یک در سکوت نشسته بودند و در مورد گزارشی که به تازگی شنیده بودند فکر می‌کردند. ژنرال اوشایر اولین کسی بود که صحبت کرد. «اعلی‌حضرت، ما باید محتاط باشیم و قبل از هر گونه اقدامی، صحت این ادعاها را بررسی کنیم.» «تحقیق کنیم؟ تو می‌خوای دست روی دست بزاریم و منتظر تحقیق باشیم؟!» مردی قد بلند که به طرز بیمارگونه‌ای لاغر به نظر می‌رسید به تندی حرف او را قطع کرد. «ما باید ده برابر ضربه بزنیم! باید بهشون نشون بدیم که بزرگترین اشتباه زندگیشون رو مرتکب شده‌اند.» صدای همخوانی کوچکی از نیمی از اتاق بلند شد، سرها مانند پرندگانی که دانه‌ها را نوک می‌زنند بالا و پایین می‌چرخیدند. نیمه دیگر اتاق ساکت ماند، آن‌ها نمی‌خواستند در مقابل هم‌رده‌های خود ضعیف ظاهر شوند و در عین حال آنقدر شجاع نبودند که مردان را به جنگ بفرستد. ژنرال اوشایر چیزی نگفت، فقط چشمانش را ریز کرد و نگاهش را به مرد لاغر دوخت. «بسه، بسه، مارکیز مالو. این روش خوبی برای گفتگوی مدنی نیست، مگه نه؟» دوک هاچنز او را سرزنش کرد. «بله، البته، شما درست می‌گید دوک هاچنز.» مارکیز مالو عذرخواهی کرد و به ژنرال اوشایر تعظیم کرد. یک مرد کچل چاق در حالی که عینک لبه دار طلایی‌اش را، که دائماً از روی بینی گردش می‌لغزید، تنظیم می‌کرد گفت: «من با ژنرال اوشایر موافقم. هیچ شاهدی برای آنچه واقعاً برای روستا رخ داده وجود نداره، شاید اصلاً کار مورگانیایی‌ها نباشه.» صدای تایید یک بار دیگر به گوش رسید و اتاق را به همان اندازه تقسیم کرد. «از راهنمایی عاقلانه شما متشکرم، بارون مورفی.» «این وظیفه من است اعلیحضرت.» «جادوگر دربار پتی‌کت، نظر شما در این مورد چیست؟» شاه الکساندر با خونسردی پرسید و به سمت مردی که در سمت چپش نشسته بود چرخید. جادوگر پتی‌کت در پاسخ دادن به آن تردید داشت، نظر او می‌توانست تصمیم پادشاه را تحت‌الشعاع قرار دهد. چشمانش را برای مدت کوتاهی بست و کلماتش را در ذهنش ...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پروفسور کال را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی