قلعه ی شیطان
قسمت: 9
دو روز گذشته بود و در این دو روز هازارد با تمام تلاش خود در جستجو اطراف توانسته بود دو لانه سگهای برزخی پیدا کند و در این تلاشها 700,000 هزار طلا، یک نقشه قلعه آتش سطح یک، یک نقشه دیوار آتشین سطح دو، یک نقشه ارتقا ساختمان سطح دو، نقشه کوره آتش سطح سه، پانصد جواهر آتش از کل صندوقچهها و کشتن سگهای جهنمی به دست آمده که باعث شده بود تا هازارد علاقه زیادی به ادامه شکار سگهای جهنمی داشته باشد از جمله آنکه در بین سگهای شیطانی یک روح قهرمان درجه دوم بود، ولی غارت دیگری نیز وجود داشت و آن جسد دو سگ جهنمی بزرگ و پانصد سگ جهنمی بود که پانصد سگ جهنمی آن به مجموعه ارتش هازارد افزوده شدند.
پس از آن هازارد به محراب بازگشته بود و شروع به ساخت و ساز کرده بود.
قلعه آتش میتوان گفت برای او به صرفه بود با وجود اینکه جواهر آتش زیادی در دست داشت ولی به دلیل نژاد آندد از آتش لذت نمیبرد و قعله آتش را در معاملات با درج تعویض قلعه گذاشت که آنی شیطانی به نام وحشت که آرک دیمون آتشین بود با او مبادله کرد و نقشه قلعه تاریک را به او داد.
هازارد از معامله خود راضی بود و پیشنهاد مبادله جواهر داد و وحشت نیز آن را پذیرفت، در این هنگام چتهایی بین هازارد و او رد و بدل شد و آن دو متوجه شدند که در منطقه هازارد سیاهچالههای مربوط به عنصر آتش زیاد است و در منطقه وحشت سیاهچالههای مربوط به عنصر تاریکی و مردگان که باعث شد این دو با هم رابطه کاری مساوی برقرار کنند و نقشه کوره آتش که مربوط به آهنگری بود ولی به دلیل دمای بالا هازارد احساس میکرد فرد مناسبی را برایش ندارد که آن را مدیریت کند با وحشت در ازای نقشه ارتقای ساختمان سطح 2 مبادله کرد و دیوار آتشین سطح 2 را نیز به جای 4 برج ارواح سطح 1 به همراه تمام جواهرهای آتشش به ازای جواهر مرگ مبادله کرد، در بین اطلاعات رد شده هازارد دریافت که وحشت پادشاه شیطانی سطح 3 است و در آستانه رسیدن به سطح 4 است و عملا در بین پادشاهان شیاطین نابغه و شخصیت معروفی بود، هازارد به قدرت سطح 2 خود نگاه کرد، اگر فقط کمی قهرمانهای بیشتری در مسیر او قرار میگرفت میتوانست از سطح میانگین پادشاهان شیاطین به بالا نفوذ کند.
یک روز دیگر به سرعت گذشت و محراب هازارد به راحتی قابل دیدن نبود، قلعهای تاریک با شعلههای سیاه در اطرافش به ارتفاع دویست متر و چهار برج بلند پنجاه متری بر روی کوههای اطرافش در بلندی ساخته شده بودند، در فاصله چند کیلومتری در جلوی معدنی که آنددهای شیطانی معمولی در حال استخراج جواهر آتش بودند جادوگران آندد شیطانی دستوراتی میدادند و هازارد که به تازگی کمپ سگهای جهنمی را ساخته و بلافاصله آن را ارتقا داده بود به لیست واحدهای قابل خرید آن نگاه میکرد.
[گربه جهنمی معمولی رتبه 2
حیات: 20
قدرت: 15
چابکی: 35
مانا(شیطانی): 5
استقامت: 15
استعداد: پرش قوی
مهارت: پنجه قوی E خشم وحشی E حس شکارچی F
هزینه: صد سکه طلا]
[گربه جهنمی بزرگ نخبه رتبه 1
حیات: 35
قدرت: 20
چابکی: 40
مانا(شیطانی): 5
استقامت: 20
استعداد: پرش قوی، دید شب
مهارت: پنجه قوی D خشم وحشی D حس شکارچی F فریاد وحش F
هزینه: سیصد سکه طلا]
[سگ جهنمی نخبه رتبه 2
حیات: 50
قدرت: 25
چابکی: 40
مانا(شیطانی): 5
استقامت: 17
استعداد: بویایی قوی
مهارت: پنجه قوی D آرواره قوی D پیشاهنگی E خشم وحشی E حس شکارچی F
[هزینه: پانصد سکه طلا]
[سگ جهنمی بزرگ لرد رتبه 2
حیات: 600
قدرت: 350
چابکی: 80
مانا(شیطانی): 200
استقامت: 450
استعداد: بویایی قوی، رهبری، فریاد نبرد، پوست سخت
مهارت: پنجه آتش B پنجه قوی B آرواره قوی B پیشاهنگی C خشم وحشی D حس شکارچی D
هزینه 20,000 سکه طلا]
هازارد نگاهش سنگین بود و به موجودی طلای خود نگاه کرد، ساخت کمپ سگهای جهنمی و ارتقای آن به علاوهی برجهای ارواح که هر کدام پنجاه روح انتقامجو در صورت فعال شدن به بیرون میفرستند و در هر دقیقه صد طلا هزینه سوختشان بود و ساخت قلعه و ارتقای آن، میتوان گفت تمام جواهر و منابع او به علاوه کمبود منابعی که با طلا جبران شد موجودی تقریبی 700,000 سکهای او را به 180,000 که 150,000 آن را خرج احضار 500 کماندار نخبه کرده بود و حال 30,000 بیشتر نداشت.
پس از کمی فکر کمپ سگهای جهنمی شروع به لرزش کرد و سگ عظیمی از آن شروع به بیرون آمدن کرد، ارتفاع آن چهار متر و طول آن دوازده متر بود، قویترین عضو ارتش هازارد در حال حاضر همین سگ غول پیکر بود، پس از آن هازارد سوار بر سگ غول پیکر شد و شروع به حرکت و برگشت به سمت محراب خود کرد.
ولی در راه بازگشت بود که برج آتشین شروع به ارسال هشدار کرد که باعث شد هازارد عصبانی شود زیرا او متوجه شد ارتباط او با سه گشت از بین رفته در حالی که او اصلا متوجه آن نشده بود و این فقط در صورتی ممکن بود که فرد از سد جادویی استفاده کرده بود.
با این حال هازارد سوار بر سگ جدید خود دستوری برای پانصد سوارکار جدید کماندار نخبه که با گذشت یک روز مهارت سوارکاری رتبه F را یاد گرفته بودند داد و شروع به حرکت به سمت مکانی کرد که چشمان آتش نشان میداد.
در ده کیلومتری گروهی از پنجاه فرد زره پوش که رهبری آنها را مردی با زره سفید بر عهده داشت، نگاهی به اعضای تیمش کرد، 10 نخبه سطح 3، 15 نخبه سطح 2 و 24 نخبه سطح 1 و خود او که لرد رتبه 1 بود.
«فرمانده باید ما واقعا دنبال چند تا بچه کله شق بگردیم و جون خودمون رو تو خطر بندازیم؟»
«آره.»
«ولی فرمانده اینجا کوهستان ممنوعه ما هیچ مسئولیتی در قبالش نداریم!»
«رئیس روستاشون پسرش جزو گروه بوده و دخترش عروس یک نجیب زاده، نجیب زاده تهدید کرده که مالیاتش رو تا زمانی که سربازان امپراتوری به عهد محافظت از شهروندان عمل نکنن و حداقل اگر جنازه و یا باقی مونده اهالی روستا رو نیارن به مامور دولتی تحویل نمیده.»
«مقامش چیه؟ مگه زورش چقدره؟ ما هم شوالیهایم و هممون لرد و نجیب زادهایم. جون پنجاه نفر در خطر باشه تا شاید جون چند تا رعیت و بچه روستایی بیقانون نجات داده بشه این_»
«اون نجیب زاده یک بارون محلی کوچیکه ولی اگر بهت بگم با دوک بزرگ پرسیوال همرکاب و همرزم بوده چی؟»
چهره کاپیتان کاملا مخدوش شد، لرد، بارون، ویسکونت، کنت، مارکینز، و سپس دوک و آرک دوک بود، بالاترین مقام نجیب زاده قبل از مقامهای سلطنتی، این هر مقامی نبود که بتوان درباره آن کاری کرد، در کل امپراتوری نزدیک به بیست و پنج دوک وجود داشت و هر دوک ده مارکینز تحت نظر خود و هر مارکینز ده کنت و الا آخر.
«پس فکر کنم حالا فهمیدی چرا باید دنبالش بگردیم، خود من هم دوست ندارم اینجا باشم عروسی دخترم نزدیکه و اینجا محل پراکنده شدن سگهای جهنمی فراری ارتش ولاده شاید حتی ما هم اینجا بمیریم.»
«کاپیتان اگر برگردیم و بگیم رد خون و مبارزه بود ولی جسدی نبود چی؟ سگهای جهنمی حتی لباس رو هم میخورن!»
«بعد اگر زنده برگشتن چی؟ در مرحله اول گشت مرزی زیر نظر ما نباید اجازه میداد اینا از مرز رد بشن.»
پس از آن کاپیتان خواست چیز دیگری به فرمانده بگوید ولی زمین شروع به لرزیدن کرد و کل تیم به حالت آماده باش در آمدند، از بین پنجاه نفر بیست نفر شروع به تجهیز کراسبو (کمان صلیبی) های خود کردند و شروع به نشانه گرفتن کردند ولی شکافتن آسمان و صدای سوت به آنها نزدیکتر میشد که با واکنش فرمانده آنها روبرو بود.
«سپرها بالا!»
در این بین آنهایی که شمشیر و سپر داشتند شروع به بالا آوردن سریع و نشان دادن واکنش کردند ولی کمانداران فقط توانستند سیصد تیر بر روی آسمان را ببینند که به سمتشان در حال فرود آمدن بود.
[شما یک شوالیه انسانی نخبه سطح 1 را شکست دادید، 60 سکه طلا کسب شد.]
[شما یک شوالیه انسانی نخبه سطح 1 را شکست دادید، 60 سکه طلا کسب شد.]
[ا.…]
[شما یک شوالیه انسانی نخبه سطح 2 را شکست دادید، 90 سکه طلا کسب شد.]
[شما یک شوالیه انسانی نخبه سطح 2 را شکست دادید، 90 سکه طلا کسب شد.]
[ا...]
در یک حرکت پنجاه شوالیه به سی و پنج عدد تبدیل شد، فرمانده در حالی که میخواست سپر بزرگ صلیبی خودش را کنار ببرد و کمانداران حریف را از نظر تعداد و فاصله ببیند دوباره سیل تیری بر روی او فشار آورد که مجبور به تمرکز و نگه داشتن سپر خود شد، پس از آن که پنج نفر دیگر در موج دوم مردند سریع سپر پر از تیرش را کنار گذاشت و چشمانش صحنه پیش رویش را باور نمیکرد، پانصد اسکلت زره پوش کماندار که هر کدام هاله موجودی نخبه را ساطع میکردند بر روی سگ جهنمی اسکلتی بودند که هالهاش از سطح نخبه کم نداشت.
در حالی که آنها را زیر نظر داشت موج سوم تیرها آمد و پس از آن دوباره نگاهی انداخت، آنها کاملا در محاصره بودند و بیست نفر در سمت دشمن با شنلهای پوستی سیاه که شمشیر و سپر در دست داشتند مکانی برای عبور باز کردند و سپس سگ جهنمی بزرگی با ارتفاع چهار متر و طول دوازده متر در حالی که آنددی عجیب با ردای سیاه بر روی آن سوار شده بود ظاهر شد، هاله آندد نزدیک به سطح لرد بود ولی سگ جهنمی زیر او قطعا یک لرد در آستانه سطح دوم بود.
«شوالیهها، این شاید آخرین نبرد ما باشد! ولی بیایید قبل از جاودانه شدن نامهایمان جمجمههای خالی این موجودات شیطانی را در هم بشکنیم!»
فرمانده آنها الکس فریاد زد و با دیگر شوالیهها که شروع به فریاد زدن کرده بودند از دیوار سپرهای خود در آمدند و به سوی آنددی که به نظر میآمد رهبر این ارتش بود به راه افتادند، در مسیر با وجود فعال کردن مهارتهای محافظ و تقویت بدن تعداد آنها به صورت مکرر کم میشد و میتوان گفت نخبههای سطح 1 کاملا کشته شده بودند و این رتبه 3 ها بودند که با مهارتهای خود جان خودشان را نیز در زیر رگبار تیر به سختی نگه داشته بودند و در آستانه رسیدن به کمانداران سوار بر سگهای جهنمی زیر آنها شروع به برگشتن و فرار کردند در حالی که کمانداران تیراندازی خود را ادامه میدادند.
«باید تقاضای اسب جنگی میدادیم لعنتی!»
الکس نگاهی به عقب کرد تنها ده نفر باقی مانده و آنها نخبگان سطح 3 بودند.
«مسیر رو به سمت فرماندهشون ادامه میدیم! ماناتون رو صرفه جویی نکنید!»
الکس این را گفت و مهارت پرواز رتبه C خودش را فعال کرد و به سرعت از تیرها طفره میرفت و به سمت آندد میرفت ولی چیزی عجیب بود، آن سگ غول آسا دیگر آنجا نبود، پس از آن به سرعت به پایین نگاه کرد، او که در ارتفاع ده متری از سطح زمین قرار داشت دهان باز سگ جهنمی را دید که در حال رسیدن به اوست، در حالی که به بالاتر پرواز کرد متوجه سوخت شدید مانا شد به گونهای که تنها دقیقهای میتوانست با این روند پروازش را ادامه بدهد ولی صدای گریه و جیغ او را به سمت آندد عجیب کشاند، از او گلولههای انرژی منفی به صورت بیپایانی به بیرون و به سمت او میآمدند، در حالی که از پرش دیگر سگ طفره رفت و سیلی از تیر را توانست مهار کند اولین گلوله را با برش شمشیر خود که آغشته به مانا و برش مقدس بود را فعال کرده و برید، ولی گلوله با انرژی تاریک منفجر شد و باعث خنده آندد عجیب شد.
آسیب زیادی به او وارد شده بود و این اولین نبود، الکس پس از دیدن پنجاه گلوله انرژی سیاه دیگر به سمت گروهش نگاه کرد ولی آخرین نفر نیز تبدیل به جوجه تیغی شده بود و سقوط کرد.
«حلما امیدوارم با شادی زندگی کن_»
[شما یک شوالیه انسانی نخبه سطح 3 را شکست دادید، 150 سکه طلا کسب شد.]
[شما فرمانده شوالیه انسانی الکس لرد سطح 1 را شکست دادید، 10,000سکه طلا کسب شد.]
هازارد پس از آن به سمتی که شوالیهها از آن آمدند نگاه کرد و بعد از دادن دستور غارت محل نبرد به سمت محراب بازگشت، دلیل آن نیز وجود یک روح رتبه 3 قهرمان بود که گویا در بین شوالیهها پنهان شده بود.
کتابهای تصادفی
