فکر میکردم که بالاخره میتونم آرامش و عشق رو داخل زندگی پیدا کنم و بهش برسم ولی آیا واقعا چنین چیزی وجود داره؟ نمیدونم شاید بالاخره منم بتونم به جوابش برسم. شاید بتونم زندگی رو اونطوری که نیازه تجربه کنم. ولی قبل از همه، من باید چشمهام رو باز کنم تا دوباره اونهایی که واقعا بهم اهمیت میدن رو از دست ندم.
«یه اعجوبه در ده سالگی، یه نابغه در ۱۵ سالگی و یه مرد عادی در ۲۰ سالگی.» این یه توصیف ساده از نگاهیه که خودمون و خانوادمون نسبت به گذر عمرمون داریم. خلاصهای از اینکه انتظار چه چیزی رو داریم و واقعا چه چیزی اتفاق میوفته. و حالا این داستان منه که دوباره در زمان به عقب برگشتم و گیر یه دختر کله شق افتادم که به معنای واقعی کلمه یه نابغهی تمام عیاره!